فواد و الهام

همسر عزیزم الهام

فواد و الهام

همسر عزیزم الهام

دختر کوچولو من رانیا

سلا م دوستان عزیز  

 

بعلت گرفتاری و مشغله زندگی زیاد نتوانستم به این وبلاگ سر بزنم حالا بعد از مدت زمان بسیار میخواستم مطالبی بنویسم  

 

من و الهام هنوز هم با هم زندگی میکنیم و صاحب یک دختر بچه خوشکل بنام رانیا شدیم که بسیار بابایی هست دختر ما 12 ماهه است و تازه راه رفتن را یاد گرفته و 24 ساعت در حال رفت و آمد است .  

اینو بگم که میگن پا قدم دختر خوبه ما تونستیم یک خونه 118 متری بگیریم و دختر ما هم تونست صاحب یک اتاق بشه . 

انشا الله بعدها عکسشو میزارم توی وبلاگ  

 من علاوه کار دارم دانشگاه میرم امید که کارشناسی کامپیوترم را زودتر بگیرم

من از خداوند میخوام که تمامی جونهای این مملکت و دنیا از هر دین و مذهب را سرفراز بکنه و زندگی خوبی مثل ما داشته باشند .  

 

با آرزوی روزگاری خوش خداحافظ شما . 

 

اولین روز کاری با قالب جدید

سلام به تمامی دوستان عزیز

این اولین روز کاری من و همسر عزیزم الهام

با قالب جدید

 

خاطره

به نام خالق الهام


          خـدایـا میـتـوان تـرک جــان کـــرد        

   ولی نمیشود ترکه یاره مهربان کرد

    مـن ایـنجا دلــبر اینجا من مسـافر 

    سـفر بـی دلـبرم کی مـیـتـوان کـرد

 


حیف فرهاد که با اینهمه شیرینکاری

شد بخواب عدم از تلخی افسانه عشق




رفتی نموندی بی وفا             انگار اثر نداشت دعا

قلب منو شکستی و              غصه نخور فدای سرت

گفتی که چاره سفره              گفتی دعا بی اثره

نگاهم هر روز به دره            غصه نخور فدای سرت

فدای سرت اگه من خیلی تنهام

فدای سرت اگه گریونه چشمام

فدای سرت اگه دلمو شکستی

میگن عاشق یکی دیگه هستی

دلت دیگه از شیشه نیست              چشات مثله همیشه نیست

گلان نمی ریزی به پام           دیگه نمی میری برام

آغوش تو برای من           انگار دیگه جا نداره

دوستم نداری میدونم               این دیگه اما نداره

فدای سرت اگه من خیلی تنهام

فدای سرت اگه گریونه چشمام

فدای سرت اگه دلمو شکستی

میگن عاشق یکی دیگه هستی

دوستان عشق مقدسه مواظبش باشین




همیشه تو صدات یه غمه کهنه بود که انگاری یه عمر توی دل نازت لونه کرده بود و من خوب می‌فهمیدم اما همیشه ازم مثله یه غریبه تنها پنهون می‌کردی و اون همه غصه رو می‌ریختی تو دلت .

یادته هر شب بهت می‌گفتم هنوز باورم نمی‌شه تو رو سر راه تقدیرم پیدا کردم ،‌ یادته بهت می‌گفتم که انگاری تو خواب دارم می‌بینم که یه فرشته خوشگلی  سر راه تقدیر یه پسره تنها و آس و پاس پیدا شده . یادته بهت می‌گفتم لیاقت عشق زیبایی مثله تو رو ندارم ، یادته بهت می‌گفتم واسم زیادی . اما حتی یک بار هم شجاعت این رو نداشتم که به ذهنم خطور بکنه که یه روز تنهام می‌ذاری ،‌ حتی یه بار هم نشد که فکر کنم بدونت شبهام رو بیدار می‌مونم ، حتی یه بار هم باورم نشد که بدونت بمونم و هنوز هم بعد از این همه شب و روز باورم نمیشه و احساس می‌کنم که یه کابوسه که آخرش باید تموم بشه ولی انگاری این کابوس بدون تو بودن داره ذره ذره آبم می‌کنه .





 

آخرش رفتی و گفتی که می‌خوام بی‌تو بمونم

آخرش رفتی و تنها میون غمهام گذاشتی

رفتی و داغ دلت رو توی این دل جا گذاشتی

رفتی و حسرت دیدن رو توی چشام گذاشتی

باورم نمیشه هرگز بدون تو من بمونم

باورم نمیشه هرگز داغ عشقت رو ببینم

تو که رفتی واسه من دیگه هیچ عشقی نمونده

تو که رفتی واسه من دنیا هیچ رنگی نداره

من میخوام بی تو بمیرم قصه رفتن بخونم

من میخوام بی تو بمیرم تنهای تنها بمونم

کاشکی که لحظه آخر نور چشماتو ببینم

بزنم زل توی چشمات بگم که عاشقت هستم

کاشکی که لحظه مردن نور الهام رو ببینم

بگیرم تو رو تو آغوش بگم که دیوونت هستم






دنیا که اینجوری نمی‌ مونه همیشه

یه روزی میای میگم نمیخوام و نمیشه

خیال نکن همیشه دلم برات می‌میره

یه روزی برمیگردی که دیگه خیلی دیره

 یه روز میای سراغم که خیلی وقته رفتم

 هزار هزار بهونه از اون نگات گرفتم

 این روزا رو یادت باشه یه وقت نگی نگفتی

اون روزا دور نیست که به یاد من دوباره نیفتی

یه وقتی برمی‌گردی که فایده‌ای نداره

هر چی سرم آوردی دنیا سرت میاره



اگه تو رو دوست دارم خیلی زیاد منو ببخش             

اگه تویی اون که فقط دلم میخواد منو ببخش

منو ببخش اگه شبا ستاره ها رو میشمرم

منو ببخش اگه بهت خیلی میگم دوست دارم

منو ببخش اگه برات سبد سبد گل میچینم

منو ببخش اگه شبها فقط تو رو خواب میبینم




لحظه خداحافظی به سینه ام فشردمت      اشک چشمام جاری شد دست خدا سپردمت

دل من راضی نبود به این جدایی نازنین       عزیزم منو ببخش اگه یه وقت آزردمت

گفتی به من غصه نخور میرم و برمیگردم     همسفر پرستوها میشم و برمیگردم

گفتی تو هم مثله خودم غمگینی از جدایی      گفتی تا چشم هم بزنی میرم و برمیگردم

عزیزم رفته سفر کی برمیگردی      چشمونم مونده به در کی برمیگردی

رفتی و رفت از چشام نوره دو دیده       دیده عالم بیخیر کی برمیگردی

غمگین تر از همیشه به انتظار نشستم      پنجره امیدمو هنوز به روم نبستم

پرنده های عاشق به خونشون رسیدن       اما چرا عزیز دل هرگز تو رو ندیدم





بی تو

روزی کـه دلـم پیش دلت بود گرو
دستان مـرا سخت فشردی کـه نرو
روزی که دلت به دیگری مایل شد
کـفـشـان مـرا جفت نمودی که برو





برای رسیدن به تو
پا پیش گذاشتم
خودم را قسمت کردم
تو را سهم تمام رویاهایم کردم
انصاف نبود
تو که میدانستی با چه اشتیاقی
خودم را قسمت میکنم
پس چرا
زودتر از تکه تکه شدنم
جوابم نکردی
برای خداحافظی
خیلی دیر بود
خیلی دیر






کم کمک وقت خداحافطی ما از راه رسیده

 هوای تازه ی تنها یی ها از راه رسیده

بغلم کن آخرین بار

وقت رفتن رسیده

یک کمی خنده واسه روزای بارونی دارم

که می خوام توی جیبم نزدیک قلبم بذارم

یه بغل خاطره از تو توی کوله بارمه

یک کمی اشک و گلایه لای دستمال پیچیدم

وقتی دلم  تنگ تو شد

غم تو  توشه ی راهمه





جلوی من قدم بر ندار، شاید نتونم دنبالت بیام. پشت سرم راه نرو،
 
شاید نتونم رهرو خوبی باشم. کنارم راه بیا و دوستم باش



                            دل من

دل من یه روز به دریا زد و رفت

پشت پا به رسم دنیا زد و رفت

پاشنهء کفش فرارو ور کشید

آستین همت رو بالا زد و رفت

یه دفعه بچه شد و تنگ غروب

سنگ توی شیشهء فردا زد و رفت

حیوونی تازگی آدم شده بود

به سرش هوای حوٌا زد و رفت

دفتر گذشته ها رو پاره کرد

نامهء فرداها رو تا زد و رفت

زنده ها خیلی براش کهنه بودن

خودشو تو مرده ها جا زد و رفت

هوای تازه دلش میخواست ولی

آخرش توی غبارا زد و رفت

دنبال کلید خوشبختی می گشت

خودش قفلی رو قفلا زد و رفت

یه دفعه بچه شد و تنگ غروب

سنگ توی شیشهء فردا زد و رفت

حیوونی تازگی آدم شده بود

به سرش هوای حوا زد و رفت

دفتر گذشته ها رو پاره کرد

نامهء فرداها رو تا زد و رفت

حیوونی تازگی آدم شده بود

به سرش هوای حوا زد و رفت

به سرش هوای حوا زد و رفت








مرا یکدم دل از خوبان جدا نیست

ولی صد حیف در خوبان وفا نیست

به خوبان دل سپردن کار سهل است

ز خوبان دل بریدن کار ما نیست




زندگی را دوست دارم نه در قفس

بوسه را دوست دارم نه در  هوس

تو  را دوسـت دارم تا آخرین  نفس

 



ایدی

با سلام خدمت دوستان و همراهان همیشگی من

خیلی از دوستان به من ایمیل زده بودن

و خواستار آیدی یاهو مسنجر

من هستن این هم

ایدی من

Max_tanha28

منتظر پیغام های شما عزیزان هستم



این وبلاگ مال شماست



پس نظر یادتون نره

روز دگر

با سلام خدمت دوستان عزیز بخصوص الهام

خیلی از دوستان خبر نامزدی منو شنیدن و کلی پیغام زیبا و امیدکننده دادند ممنونم از تک تک
دوستان امیدوارم دیگر دوستان از عشق و محبت به همدگه دریغ نکنند درسته می گن عاشقی 
دردسر و مشکلاتی داره .اما شیرینی هایی هم داره که وقتی داشته باشی بهتر 
متوجه می شوی و حس تنهایی را فراموش
می کنی


لب تو نقطه پایان ماجرای من است، بیا که این غزل کهنه را تمام کنی

شب

توی یکی از این هزار شب وقتی سرت رو بلند میکنی می بینی بین میلیونها

ستاره یکی از اون ستاره های خیلی قشنگ و فروزان نظرت رو به

خودش جلب می کنه.

بعد از اون شب هر شب سرت رو بلند می کنی و اون ستاره رو اونقدر تماشا

می کنی تا بالاخره به خواب میری.

اما یک شب که سرت رو روو  به آسمون بلند می کنی دیگه اثری از اون ستاره نیست.

اون موقعی است که تموم غمای دنیا هری میریزه تو دلت.

بعد از اون شب تا مدتها دیگه سرت رو روو به آسمون بلند نمی کنی.

تا بالاخره بعد از مدتها می فهمی با رفتن اون ستاره باز هم زنده ای......

باز هم زندگی می کنی....نفس می کشی و

دنیای پیرامونت هنوز وجود داره پس دلیلی نداره که نخوای به اون میلیونها میلیون

ستاره دیگه نگاه نکنی.

بعد از اون تصمیم،هر شب می ری و یکی از اون ستاره های خیلی

قشنگ رو تماشا می کنی و باز هم یه شب می ری و

می بینی اثری از اون ستاره نیست.

اما دیگه مثل دفعه قبل نا امید نمی شی و باز می ری سراغ

یه ستاره زیبای دیگه . توی دلت پاکه

همشون میرن تا اینکه نوبت میرسه به آخرین ستاره ای

که توی آسمون وجود داره.

اما آخرین ستاره هرگز از بین نمیره.....چون تو با نهایت وجود دوستش داری
و اون ستاره فواده و همیشه بهت قول می ده 
کنارت باشه تا ابد
 

دوستت دارم 

دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌
دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستتدا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستتدا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستتدا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستتدا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستتدا
رم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت
دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت
دارم‌
دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارمدوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارمدوستت‌دارمدوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دار



راز من

هیچ جز حسرت نباشد کار من

بخت بد بیگانه ای شد یار من

بی گنه زنجیر بر پایم زدند

وای از این زندان محنت بار من

وای از این چشمی که می کاود نهان

روز و شب در چشم من راز مرا

گوش بر دری نهد تا بشنود

شاید ان گمگشته ﺁواز مرا

گاه می پرسد که اندوهت چیست؟

فکرت اخر از چه رو اشفته است

بی سبب پنهان مکن این راز را

درد گنگی در نگاهت نهفته است

گاه می نالد به نزد دیگران

کو دگرﺁن دختر دیروز نیست

ﺁه ﺁن خندان لب شاداب من

این زن افسرده مرموز نیست

(فروغ فرخزاد)




اینو تقدیم می کنه به شاهین برای عشقش :

اگه یه روز کسی بهت گفت که دوست دارم تو سعی نکن بهش بگی دوسش داری اگه گفت عاشقته سعی نکن عاشقش باشی
اگه بهت گفت همه زندگیش تویی سعی نکن همه زندگیت باشی
چون یه روز میاد و بهت میگه که ازت متنفرم اونوقت تو نمی تونی ازش متنفر باشی

هیچوقت گریه نکن چون هیچکس لیاقت اشکای تو رو نداره و اون کسی هم که لیاقتش رو داشته باشه طاقت اشکاتو نداره

 همه میگن آدم برای رسیدن به عشقش از تمام دنیا بگذزه ولی تو که دنیای منی چطوری ازت بگذرم؟؟؟

 اگر می دونستی چقدر دوستت دارم هیچوقت برای آمدنت باران را بهانه نمی کردی رنگین کمان من

 کاش رد می شد از خلوت طوفانی من می نشست به تماشای پریشانه من لحظه ها فرصت دردند کسی فکر تو نیست
                                   اشک شو گریه کن ای دیده ی بارانی من

 امید که خوشبخت بشی عزیزم

تو همــــسفر طـلایی خــورشـــیدی

یک باغ پر از ستـــــاره اکــیدی

ای کاش در آن زمان که می رفتی زود

از غربـت انتظار می پـرسیدی


بیا با افق مهربانی کنیم

غم پونه را آسمانی کنیم

بیا تو ی نقاشی قلبمان

رز عشق را ارغوانی کنیم



تو که هستی ، یادم می رود معنای دلتنگی را در این برهوت غم

تو که هستی ، یادم می رود معنی اضطراب را در این کویر ترک خورده سرگشتگی

تو که هستی ، یادم می رود انتظار را چگونه می نویسند .



دلم تنگ است

دلم تنگ است این شبها یقین دارم که می دانی

صدای غربت من را ز احساسم تو می خوانی

شدم از درد و تنهایی گلی پژمرده و غمگین

ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو می دانی
 
میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم

چرا ای مرکب عشقم چنین آهسته می رانی

تپش های دل خستم چه بی تاب و هراسانند

به من آخر بگو ای دل چرا امشب پریشانی

دلم دریای خون است و پر از امواج بی ساحل

درون سینه ام آری تو آن موج هراسانی

هماره قلب بیمارم به یاد تو شود روشن

چه فرقی می کند اما تو که این را نمی دانی



 

هرگز تو را فرموش نخواهم کرد حتی اگر مرا از یاد ببری

 و هرگز از تو رنجور نخواهم شد

چرا که تو را دوست دارم

دیوانه وار عاشقت شدم

چرا که مهربانی را در وجودت دیدم

 با چشمانت وجودم را دگرگون ساختی

 و اگر تو نبودی هرگز عاشق نمی شدم

 نه تو از عشق من دست میکشی

 و نه قلب من از عشقت روی گردان می شود

 سوگند که وجود تو در سرنوشت من نوشته شده است و اگر با مژگانت اشاره ای کنی فرسنگها راه خواهم پیمود چرا که شب عشق بسیار طولانی است

 و قلبم در آرزوی تو می سوزد

 آنگاه که از برابر دیدگانم دور شوی

خورشید وجودت پنهان می گردد

 و ابرهای غم و اندوه مرا در بر می گیرند

 و به دنیای غریبی می برند

 همیشه در قلبم حضور داری

 و عشقت زندگی ام را گل باران کرده است

 تمامی این دنیا را با قلبی پر از رمز و راز به دنبالت طی کرده ام

 محبوبم همیشه به انتظار بازگشتت خواهم ماند

 

 

بهش بگید که خیلی دوستش دارم






بازم اون شعر همیشگی که اشکامو جاری میکنه و با یاد تو توام میشه

دلم برات تنگ شده جونم

میخوام ببینمت نمیتونم

بین ما دیوارای سنگی

حاصل یک عمر میدونم

تو بودی تمام هستی و مستی و راستی و تمام قصه ی من

تو بودی سنگ صبورم و نگاه دورم و لبهای بسته ی من

نیمه شب از خوابم پا میشم

نیستی پیشم باز دیوونه میشم

دوریه تو تیشه زد به ریشم

 میدونی؟؟؟   گاهی وقتا به خودم حسودیم میشه که دوستی مثل تو دارم

مهربون . صبور .... و بهتر بگم به داشتن چنین دوستی افتخار میکنم

اما باز وقتائی که می بینم مثلا دو تا دوس مدت ها با هم دوست بودن و یه دفه یکیشون

همه چی رو بهم میریزه تنم می لرزه

باور کن

ای کاش هیچ وقت این اتفاق واسه هیچ کس نیفته . واسه هیچ کس

همه ی عشقا اون اول پاکن درست مثه یه نوزاد تازه متولد شده اما بعد
کم کم....                     

   دوستت دارم


بسم الله الرحمن الرحیم

سلام دوستان عزیز شاید خیلی ها که تازه وارد وبلاگ

شده باشند نام وبلاگ را دیده باشند و از خودشان پرسده

که جریان چیه ؟

بله فواد هم در دام عشق افتاد و از ته دل عاشق

شد و نتیجه تحقیقات و نوشته هایش

نتیجه داد و به خواستگاری رفت

امید روزی تمام دوستان

عشق همچون    نقاشیست  با این تفاوت که  نقاشی را می توان پاک کرد اما عشق  را هرگز

کسی را که دوست دارید همه حقی بر شما دارد . حتی اینکه دوستتان نداشته باشد

امشب میخوام بنویسم ... اما نه دیگه از خودم .. نه از دیوار سیاه تنهاییهام .... نه از فریاد دلتنگیهام ... نه از قطره های اشکم که در نبودت آرام آرام از گودی چشام میچکید پایین .. نه دیگه نمیخوام از غصه هام بنویسم ........ دیگه نمیخوام از خودم بنویسم .....

میخوام از تو بنویسم ..... از روزای آشنایی ..... از روزایی که یه پری خوشگله به اسم الهام اومد و قلبه یه پسره تنها رو برداشت و با خودش برد ........ میخوام از روزایی بنویسم که زیباترین فرشته دنیا اومد کنار تنهاترین پسر دنیا و بهش گفت که خیلی دوسش داره ........ میخوام از روزای اول بنویسم .

یادته همون روز اول بهت گفتم که دلم رو قبول می کنی و تو گفتی که قلبت رو روی قلب خودم می گذارم ولی نمیدونستی که همون یه جمله با دل یه عاشق دیوونه چی می کنه .
 

من تو رو میخوام و واسه این کار هم از تو اجازه نمیخوام .

من دلم رو به همه نشون میدم تا همه بدونن الهام فقط ماله فواد .

من میرم بین آدما و داد میزنم که دوست دارم .

الهام من تو رو میخوام .

تا آخرش هستم هر جوری که باهام رفتار کنی بازم بی خیالت نمیشم

من فقط تو رو دوست دارم الهام ........ فقط  تو رو





دنیای بدون عشق زشتر از آن است که ما دوست داریم با بی تفاوتی ها زیبایش بپنداریم

 

عاشقی نه جای آدمای ترسو هست و نه جای آدمای ضعیف نه جای آدمایی که هی میگن کم آوردیم ، نه جای آدمای مغرور ........

عشق پاکترین سرزمین تو این دنیاست ....... اینجا یه در داره که میذارن بیای تو ولی موندنش دل پاک میخواد ........ وفاداری میخواد ....... یه نگاه که تا آخر باهات بمونه ..........



کاش عشق در چهره ها بود نظر شما چی ؟؟؟؟

دوستان این پندها رو از من داشته باش :
آی عاشقا ! دریای عشق طوفان داره ، موج داره ، کسی که زود دریا زده میشه نیاد دریا
آی عاشقا ! بیابون عشق مار داره ، خار داره ، کسی که می‌ترسه نیاد بیابون

آی عاشقا ! آسمون عشق ابر داره ، بارون داره ، کسی که پر پروازش رو نداره واسه پرواز بال نزنه

آی عاشقا ! عشق رسوایی داره ، دوری داره ، غصه داره ، درد داره کسی که طاقتش رو نداره نیاد



کاشکی به دوران بچگی هامون برگردیم یادش بخیر چه روزهایی
بود هیچ غم و غصه نداشتیم فقط آرزوی بزرگ شدن داشتیم
و رسیدن تعطیلات تابستانی





اگر تنها ترین تنها شوم ، باز خدا هست . او جانشین همه نداشتنهاست . نفرین و آفرین ها بی ثمر است . اگر تمامی خلق گرگهای گرسنه و هار شوند و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد ،تو مهربان جاودان آسیب ناپذیر من هستی. ای پناهگاه ابدی
تو میتوانی جانشین همه بی پناهی ها شوی




 

عشق

در سکوت غربت شبهای عشق

می نشینم من بر دنیای عشق

می کنم هر لحظه رویت را نگاه

تا که از خاطر نری با یک نگاه

ای امیر روزهای شیرین من

ای طلوع صبح فرداهای من

باز با من بیا در شهر عشق

تا که با تو سر کنم رویای عشق

من که با تو گشته ام افسانه ای

ترک عشقت را نگو دیوانه ای؟



دوست دارم

اگه چشمات مشکی یا عسلی دوست دارم
 
اگه موی تو کوتاست یا که بلند دوست دارم
 
اگه چون دوستم داری میخوای اذیتم کنی هر چقدر می خوای اذیتم بکن دوست دارم
 
وقتی با برق چشات چشماموادب میکنی دو تا چشم من می خوان بهت بگن دوست دارم
 
وقتی که دستم ومی گیری ونازش میکنی تو دلم داد میزنم هزار دفعه دوست دارم
 
وقتی که نگام به نیمرخت عمود این لبام دوتاشون میخوان درگوشت بگن دوست دارم
 
اگه آرزوی ناز دوستم داری فقط یه بار درگوشم حالا نه بعدا"بگو دوست دارم







عشق و دلتنگی

سلام دوستان عزیز خیلی وقته که نیومدم چیزی بنویسم
باید منو ببخشید خوب بعضی از دوستان می دونند در این دوران
که از شما دور بودم چه چیزهایی بر من گذشت ....

با نام خدا شروع می کنیم



دوستان شما به عشق اعتقاد دارید ؟

درست پنج ماه پیش بود که با او آشنا شدم

در اول رفاقتمان همه چیز را به من گفت اسم واقعی خود را شماره خانه و در واقع همه چیز را .

او به من گفت من اولین عشق او هستم

هر روز تکرار می کرد که دوستت دارم

میگفت حرف زدن با جنس مخالف باعث شرم من می شود

 میگفت پشت خطی های من فامیل و از اقوام هستند چون همیشه پشت خطی داشت

آنروز که او را سوار فلان ماشین دیدم قسم خورد  که برادرش است و حال میدانم که برادر او 4 ساله است

روزی که من میخواستم او را رها کنم او گریه کرد

و حال  که من او را با همه ی دروغهایش میپذیرم او به من میخندد
حال چه کسی میگوید عشق دروغ نیست....

مرسی از علی بحال بود





بی تو

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم ،

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم ،

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم ،

شدم آن عاشق دیوانه که بودم !

 

در نهانخانه ی جانم ، گل یاد ِ تو درخشید

باغ ِ صد خاطره خندید ،

عطر ِ صد خاطره پیچید ،

یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و  در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب ِآن جوی نشستیم .

 

تو ، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت .

من همه ، محو ِ تماشای نگاهت .

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام !

خوشه ی ماه فروریخته در آب

شاخه ها دست بر آورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

 

یادم آید : تو به من گفتی :

" از این عشق حذر کن !

لحظه ای چند بر این آب نظر کن ،

آب ، آیینه ی عشق گذران است ،

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است ،

باش فردا ، که دلت با دگران است !!

تا فراموش کنی ، چندی از این شهر سفر کن ! "

 

با تو گفتم : " حذر از عشق ؟!!

ندانم ،

سفر از پیش تو ؟

هرگز نتوانم ،

نتوانم !

 

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد،

چون کبوتر لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم ..."

باز گفتم که : " تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم ، نتوانم !"

 

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب ، ناله ی تلخی زد و بگریخت ...

اشک در چشم تو لرزید،

ماه بر عشق تو خندید !

 

یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم !

پای در دامن اندوه کشیدم .

نگسستم ، نرمیدم .

رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم ،

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم ،

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم ...

بی تو ، اما ، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم !!!!

 

( فریدون مشیری )





بنام تنهاترین عشق

زندگی چیست ؟ عشق چیست ؟ دوست داشتن چیست ؟ ......................................

زندگی ۲ روزه .......... روز اول آشنایی و همیشه روز دومش جداییه !

زندگی ۲ روزه ......... روز اول خنده رسیدن و روز دوم غم تلخ دوری !

زندگی ۲ روزه .......... روز اول خورشیده و روز دوم ابریه !

زندگی ۲ روزه .......... روز اول فریاده و روز دوم سکوت !

زندگی ۲ روزه .......... روز اول تولد و روز دوم مرگه !



ای کاش روز اول اونقدر واسه آدما طول میکشید تا روز دومی نرسه ..... ای کاش خدا میومد و روی روز دوم یه خط قرمز میکشید ....... ای کاش .......... اما همیشه روز اول میاد و مثله باد میگذره و روز دوم زندگی عاشقا مثله باد میاد و اصلا تموم نمیشه و درد رو توی دلای عاشقا میکاره و همینجوری کنار در خونه دل کوچیک آدمای عاشق میشینه و تنهاشون نمیذاره ........ روز اول میای میونه گلستون عشق و مثله پروانه ها با نسیم عشق این طرف و اون طرف میری اما تا میای بشینی رو گونه های خوشگل پری آرزوها و قصه هات باد سخت دوری میزنه و پرتت میکنه یه گوشه این دنیا و با همه غمها تنهات میذاره .........

چه زود میگذره این دنیای بی وفا ......... چه زود ..... هر چی بیشتر دلتو بهش خوش میکنی بیشتر بهت نارو میزنه ........... تا میای از میونه تمومه این همه زشتیهای دنیا یه گل خوشگل عشق بچینی و بذار تو گلدون قلبت باغبون تقدیر میاد و به بهونه هرس گلبرگهای عشقت رو میچینه .......................





ای که بی تو خودمو تک و تنها میبینم / هر جا که پا میذارم تو رو اونجا میبینم / یادمه چشمای تو پر درد و غصه بود / قصه غربت تو قد صد تا قصه بود / یاد تو هر جا که هستم با منه / داره عمر منو آتیش میزنه / تو برام خورشید بودی توی این دنیا سرد / گونه های خیسمو دستای تو پاک میکرد / حالا اون دستا کجاست اون دو دستای خوب / چرا بی صدا شده لب قصه های خوب / من که باور ندارم اون همه خاطره مرد / عاشق آسمونا پشت یک پنجره مرد / آسمون سنگی شده خدا انگار خوابیده / انگار از اون بالاها گریه هامو ندیده / یاد تو هر جا که هستم با منه / داره عمر منو آتیش میزنه





ماریت جان تولدت مبارک







نگاهی میکنی ما رو مگه عاشق ندیدی تو            یا شاید دیدی و رسواترین عاشق ندیدی تو  

 یا ما مجنونیم و خونه خرابی عالمی داره             یا عشقت مونده و دست از سر ما بر نمیداره

خداییش فرقی هم انگار نداره یا اگه داره               دل رسوای ما بند کرده و بازم گرفتاره




گوگوش چه زیبا می گه :

تو از شهر غریبه بی نشونی اومدی   تو با اسب سفید مهربونی اومدی

تو از دشتهای دور و پر غبار     برای هم صدایی هم زبونی اومدی

تو از راه میرسی پر از گرد و غبار   تمومه انتظار میاد همرات باهات

چه خوبه دیدنت چه خوبه خوندنت    چه خوبه پاک کنم غبارو از تنت

غریبه آشنا دوست دارم بیا       منو همرات ببر به شهر قصه ها

بگیر دست منو تو اون دستهات

چه خوبه سقفمون یکی باشه با هم    بمونم منتظر تا برگردی پیشم

تو زندون هم با تو من آزادم

تو از شهر غریبه بی نشونی اومدی   تو با اسب سفید مهربونی اومدی

تو از دشتهای دور و پر غبار    برای هم صدایی هم زبونی اومدی

تو از راه میرسی پر از گرد و غبار   تمومه انتظار میاد همرات باهات

چه خوبه دیدنت چه خوبه خوندنت   چه خوبه پاک کنم غبارو از تنت

غریبه آشنا دوست دارم بیا    میشینم میشمرم روزها و لحظه ها

تا برگردی بیای بازم اینجا

چه خوبه سقفمون یکی باشه با هم    بمونم منتظر تا برگردی پیشم

تو زندون هم با تو من آزادم




خداحافظی

لحظه خداحافظی به سینه ام فشردمت      اشک چشمام جاری شد دست خدا سپردمت

دل من راضی نبود به این جدایی نازنین       عزیزم منو ببخش اگه یه وقت آزردمت

گفتی به من غصه نخور میرم و برمیگردم     همسفر پرستوها میشم و برمیگردم

گفتی تو هم مثله خودم غمگینی از جدایی      گفتی تا چشم هم بزنی میرم و برمیگردم

عزیزم رفته سفر کی برمیگردی      چشمونم مونده به در کی برمیگردی

رفتی و رفت از چشام نوره دو دیده       دیده عالم بیخیر کی برمیگردی

غمگین تر از همیشه به انتظار نشستم      پنجره امیدمو هنوز به روم نبستم

پرنده های عاشق به خونشون رسیدن       اما چرا عزیز دل هرگز تو رو ندیدم




خدایا فقط آخرین خواهشم ازت اینه که اگه دفتر عمرمو بستی از طرفه من یه شاخه گل رز ارکیده بذاری تو باغچه دل ؟؟؟؟  تا بدونه خیلی خیلی دوسش داشتم ........




خیلی سخته

 

خیلی سخته  چیزی  رو  که تا دیشب بود یادگاری

 صبح  بلند  شی  و ببینی  که دیگه  دوسش  نداری

  خیلی  سخته  که نباشه  هیچ جایی  برای  آشتی

  بی وفا شه اون کسی  که جونتو  واسش  گذاشتی

  خیلی  سخته  تو  زمستون  غم  بشینه  روی  برفا

 می سوزونه  گاهی  قلب  و زهر  تلخ  بعضی  حرفا

  خیلی  سخته اون  کسی  که اومد و کردت  دیوونه

 هوساش  وقتی  تموم شد بگه پیشت نمی مونه

  خیلی  سخته  اگر عمر جادوی  شعرت تموم  شه

  نکنه چیزی  که ریختی  پای  عشق اون حروم شه

خیلی  سخته اون که می گفت واسه  چشات می میره

 بره و دیگه سراغی  از تو ونگات نگیره

  خیلی  سخته  تا یه روزی  حرفهای  اون باورت شه

 نکنه  یه روز  ندامت  راه تلخ  آخرت شه

  خیلی  سخته   که عزیزی یه شب  عازم سفر شه

  تازه فردای  همون روز  دوست عاشقش  خبر شه

 خیلی  سخته بی بهونه  میوه های  کال رو چیدن

 بخدا  کم غصه ای  نیست  چن روزی  تو رو ندیدن

 خیلی  سخته  که دلی  رو با نگات  دزدیده باشی

 وسط  راه اما از عشق  یه کمی  ترسیده باشی

  خیلی  سخته  که بدونه واسه چیزی  نگرانی

  از خودت  می پرسی  یعنی  می شه اون بره زمانی؟

خیلی  سخته  توی  پاییز  با غریبی  آشنا شی

  اما وقتی  که بهار شد  یه جوری  ازش  جدا شی

  خیلی  سخته  یه  غریبه  به دلت  یه وقت بشینه

  بعد به اون بگی  که چشمات   نمی خواد  اون رو ببینه

خیلی سخته که ببینیش  توی  یک  فصل طلایی

 کاش  مجازات بدی  داشت  توی  قانون  بی وفایی

خیلی  سخته  که ببینی  کسی  عاشقیش  دروغه

چقدر از گریه  اون شب چشم  تو سرش  شلوغه

  خیلی  سخته  و قشنگه آشنایی  زیر بارون

  اگه چتر نداشته  باشی  توی  دستا هردوتاشون

 خیلی  سخته  تا همیشه پای وعده ها نشستن

 چقدر  قشنگه  اما واسهی  کسی  شکستن

 خیلی سخته  واسه ی  اون  بشکنه  یه روز  غرورت

  اون  نخواد  ولی  بمونه  همیشه سنگ صبورت

 خیلی  سخته  بودن تو واسه ی  اون بشه عادت

  دیگه  بوسیدن دستات  واسه  اون نشه عبادت

 خیلی سخته  چشمای  تو واسه ی اون کسی  خیسه

 که پیام  داده یه  عمر  واسه  تو  نمی نویسه

 خیلی  سخته که دل تو  نکنه  قصد  تلافی

 تا که بین دو پرستو  نباشه هیچ اختلافی

خیلی  سخته  اونکه دیروز  تو واسش  یه رویا بودی

از یادش  رفته  که واسش  تو تموم دنیا بودی

  خیلی  سخته بری  یک شب  واسه چیدن ستاره

  ولی  تا رسیدی  اونجا ببینی روز  شد دوباره

 خیلی  سخته  که من  و تو همیشه با هم  بمونیم

  انقدر عاشق  که ندونن  دیوونه  کدوممونیم

                         مریم حیدرزاده

به نظرت کدوم یکی از همه سخت تره؟؟؟






دیگه نمیدونم چه جوری دستم روی دکمه های کیبورد فشار بدم و بنویسم ؛ خیلی دلم گرفته ....... خیلی دلم واست تنگ شده ........ فقط بارونه اشک چشامه که میان و از لابلای سیاهی به گودی نشسته چشام سر میخورن و میرن پایین ....... دلم واسه صدات .... نگاهت ...... لبخندت ........ یه دنیا تنگ شده ..... آخه خدای من چرا با من اینکارو میکنی ....... مگه نمیبینی که دلم نازکه و طاقتشو ندارم ...... مگه نمیبینی دارم ذره ذره میسوزم ....... مگه نمیگی که مهربونترینی ......  عزیزم ای کاش کنارت بودم ...... ای کاش می اومدم و سفره غصه هاتو که گذاشتی تو اون دل نازت رو برمیداشتم و تو کنج دل خودم میذاشتم ...... ای کاش میذاشتی فقط یه باره دیگه اون صداتو بشنوم ....... به خدا خیلی واسم سخته ...... دیگه از بس گریه کردمو داد زدم دارم میمیرم ...... نگام شده یه دنیا ناامیدی ........ هر چی به خودم امید میدم نمیتونم ........ ای کاش کمی دلم محکمتر بود ..... ای کاش اینقدر اشکهام نمیباریدند .......من بدون تو نمیتونم ....... نذار میتونی بهم بگی که بدونه تو برم اما اینو بدون وقتی برم زود میمیرم ....... من تو رو میخوام ...... با اینکه میدونم من لیاقته فرشته ها رو ندارم ولی عشق این چیزها رو نمیفهممه ....... دلم داره از غصه میترکه ....... دیگه طاقتشو ندارم ....... من توی زندگیم خیلی سختی دیدم ولی این مدتی  که منو گذاشتی و رفتی  واسم  از تمومه اون  ۲۸سال سختر بوده ........ برگرد ...... نذار تو نبودنت چشام واسه همیشه روی هم گذاشته بشن ............ نذار قبل از دیدنت آخرین ضربان قلبم بزنه و تموم بشه ...... برگرد ........



منو تهدید میکنی که یه روز از پیشم میری      تا میام حرف بزنم اخماتو تو هم میکنی






دلم تنگه


ای کاش می دونستم که دروغن همه حرفاش
ای کاش می دونستم دل فریبن دو تا چشماش
کاشکی که دیروز پا به دامش نمی ذاشتم
بذر عاشقی رو توی قلبم نمی کاشتم
دلم تنگه، دلم تنگه خدایا
دل یار من از سنگه خدایا
منو دیوونه کرده، راهی میخونه کرده
چرا یارم دلش با ما سر جنگ خدایا
منو دیوونه کرده، راهی میخونه کرده
چرا یارم دلش با ما سر جنگ خدایا
فریاد، ز تو فریاد که نبرده دلم عشق تو رو از یاد
رفتی و هنوزم دل دیوونه ی من باز تو رو می خواد
بس کن دیگه ای دل، شیون نکن ای دل
از عاشقی سیرم، باز اسیرم نکن ای دل
بس کن دیگه ای دل، شیون نکن ای دل
از عاشقی سیرم، باز اسیرم نکن ای دل
دلم تنگه، دلم تنگه خدایا
دل یار من از سنگه خدایا
منو دیوونه کرده، راهی میخونه کرده
چرا یارم دلش با ما سر جنگ خدایا
منو دیوونه کرده راهی میخونه کرده
چرا یارم دلش با ما سر جنگ خدایا




بد نیست اگر کمی به هم فکر کنیم
در بحبوحه خنده به غم فکر کنیم
بد نیست اگرخانه ما سیمانی است
به خشت و گل و نفوذ نم فکر کنیم
هر وقت زیادمان دلی میشکند
بد نیست که یک لحظه به کم فکر کنیم
من عاشق و تو هر که در این عصر غریب
بد نیست اگر کمی به هم فکر کنیم



نو عروس

ای آسمان بخند!... عزیزم به حجله رفت!
پروانه جان برقص ! که ایام پیله رفت!

بانوی صد ترانه و آواز ، صد بهار
با مرد بخت یار جوان از قبیله رفت!

زیبا! به گرد شعله عشقت بخوان ! برقص!
اینجا اگرچه عاطفه ای رو به قبله رفت!

هر چند پای نام تو امضای من نبود...
بیچاره عشق کوچک ما بی قباله ، رفت!-

-عشقی که (ناگهان) به زمینم هبوط کرد
آهسته از حریم دلم (پله پله) رفت!-

-هر چند فصل خوب غزلهای من گذشت
خط خط نوشته های دلم شد مچاله رفت...-

در سطل آشغال و به نفرین دچار شد!
اینگونه سیب تازه من چون تفاله رفت!-

-اما چه باک! پیرهنت چون سپید شد
خاکستری ترین غم این چند ساله رفت!
...
ای نوعروس! رقص تو شاد است بی گمان
من هم غمت به اشک نمودم حواله!... رفت!

غزل زندگی تان شادمانه باد .




تو چه دیدی که بریدی ...تو زهم پاشیدی...

تو چه بیهوده زمن رنجیدی...

به چه جرمی...چه گناهی...تو منو سوزوندی..

غم عالم به دلم کوبوندی....

 




تقدیم به ماریت دوست عزیز
 
باز دوباره چشمای تو
داد می زنن: بی دست وپا!
بسه دیگه ! د ...حرف بزن!
بجنب دیگه! یالا بابا!
می خوام بگم دوست دارم
اما دیگه پا نمی ده!
می خوام بگم دیوونتم
اما زبون را نمی ده!
جمله ها توی ذهن من
این پا و اون پا می کنن
چشام دوست دارم رو هی
می گن و حاشا می کنن!
چشمای تو منتظرن
داد می زنن:بگو بگو!
آتیشی می شی دوباره
لپات می شن عین لبو!
می پوسه تو دستای من
دوباره یک شاخه رز
انگاری که این دل من
باز دوباره آورده بز!!
آدمای اجق وجق!
عاشقیای تق و لق !
بدون قصه و غزل
افاده ها طبق طبق !
قصه دلبستگیا
قصه خون و خاطره
پشت دو تا جمله عشق
یه دیو غم منتظره!
آدمای نظر به چپ
آدمای نظر به راست
آدمای بادبادکی
هر چی رئیس دلش می خواست!
اینجوری عشق و می کشین
آدمای سر به هوا !
زمستونو صدا زدین
دلاتونم یه لا قبا!!
....
آدمای اجق وجق!
عاشقیای تق و لق !
بدون قصه و غزل
افاده ها طبق طبق !




از کلیه دوستان می خواهم اگر نظری دارند و یا دوست دارن با من
درد دل کنند می تونند کامنت بگذارند

با آرزویی که تمام جوانان عاشق به مراد دلشون برسند
با همه شما حداحافظی می کنم

غم تنهایی

غم تنهای...

غم تنهایی منو دیوونه کرده
گل یادت تو دلم جوونه کرده

تو دلم غم تو مثل یه پرنده
زیر سقف خونه آشیونه کرده

هر کسی داره به دل شوق نگاهی
روزگار میگذرونه به اشتباهی

واسه این چشم انتظار دیگه نمونده
نه تحملی نه صبری نه قراری

من که غمخوار ندارم
مثل کس یار ندارم
دیگری را نپرستم
منو از یاد مبر
از یاد مبر

غم تنهایی منو دیوونه کرده
گل یادت تو دلم جوونه کرده

تو دلم غم تو مثل یه پرنده
زیر سقف خونه آشیونه کرده

سلام

شکسته

اسیرم ، پشت این درهای بسته

ببین با من چه کردی ای شکسته

تو می خواستی شب و ازم بگیری

اون قدر حتی ، که جای من بمیری

ولی تو عاقبت بازی رو باختی

واسم از عشق یک ویرونه ساختی

می خوام امشب بیاد تو نباشم

مث بارون عشق بی ادعا شم

دیگه بسه واسم عشق تو داشتن

روی خاک وجودم تورو کاشتن

چه شبهائی که از عشق تو گفتم

چه حرفائی که از مردم شنفتم

می دونستم تو هم نامهربونی

سر عهدی که بستی نمی مونی

 

بزار دل خسته ای تنها بمونم

که پایان وفا شد مرگ جونم






انتظار

قلبی در این سوی دنیا و قلبی دیگر در آن سوی مرزها ، بی خبر از

 چهره قلب تنها

تنها من می دانم که او معشوق است و او هم می داند که من عاشقم

به یاد روزهایی که خورشیدمان یکی بود ، به یاد روزهایی که مهتابمان نورانی بود

به یاد روزهایی که ستاره ها را در آسمان می چیدیم و به همدیگر

هدیه می دادیم

به یاد روزهایی که غروبمان یکی بود ، به یاد روزهایی که در موقع

 غروب چشمهایمان بارانی میشد …. اما اینک خورشید و ماهتابمان

یکی نیست … روزها همدم من خورشید است و همزبان تو مهتاب

درد و دلهایم را به خورشید می سپارم تا زمانی که به آسمان تو آمد

به تو بگوید دردم را…! شبها به انتظار ماه می نشینم تا چهره تو را

در آن ببینم و درد و دلهایت را از ماه بشنوم… ستاره ها را دسته

دسته برایت چیده ام و در سبد دلم گذاشته ام تا زمانی که همدیگر را

ببینیم من آنها را به تو هدیه دهم

ماه شب تو درخشان تر از خورشید آسمان من است… خورشید در

زمان غروبش از چشمهای گریانم عکس گرفت تا زمانی که به آسمان

تو می آید آن عکسها را به تو نشان دهد … می خواهد بگوید با اینکه

 تو در آن سوی دنیا هستی اما معشوقت همچنان عاشق قلب تو

هست و خواهد ماند و همچنان چشمانش از دوری تو بارانی است.

…مرز بین من و تو عشق است ، مرز بین من و تو انتظار است ، نه

غم و غصه و گریه! قلبهایمان این فاصله را نمی شناسد چون همین

 خورشیدی که روزها در آسمان من است روزهای تو نیز در

آسمانت می درخشد

قلبهایمان این فاصله را نمی شناسد چون آنها عاشقند ، همین و بس!

پس ما به انتظار می نشینیم به روزی که خورشید و ماهمان یکی

شود و با هم و در کنار هم غروب و طلوع زیبای خورشید را ببینیم




دوست دارم

دوست دارم دستم را بگیری ، و مرا نوازش کنی!

دوست دارم ، اشکهایم را با دستهایت از گونه هایم پاک کنی!

دوست دارم تو را در آغوشم بگیرم و گریه کنم!

کجایی که دلم هوایت را کرده است!

کاش می توانستم دستهای گرمت را بگیرم و با تو به آن سوی مرز

خوشبختی ها بروم! کاش می توانستم از نزدیک در آن چشمهای عاشقت

نگاه کنم!

اما این فاصله بین من و تو نمی گذارد که من تنها عشقم را از نزدیک ببینم !

کاش می توانستیم از نزدیک درد و دلهایمان را بهم بگوییم و بگوییم که همدیگر

را دوست داریم! ای سرنوشت این فاصله سیاه را از بین ما محو کن که دیگر

طاقتم به پایان رسید ، انتظارم به سر رسید ، و دلم به جانم آمد. دیگر خسته

شدم ، دیگر طاقت این دوری و فاصله را ندارم! ای سرنوشت این همه ما را

شکنجه نده ، دیگر ما نمی توانیم بیش از این دوری را تحمل کنیم! دیگر پایان

راه است ، دیگر پاهایم توان راه رفتن در این جاده پر از فاصله را ندارند.

دیگر چشمهایم اشکی ندارند که بریزند ، همه اشکهایم به خاطر این دوری و

فاصله از چشمانم ریخته شد ، و چشمانم دیگر سویی ندارند!

چشمهایم سویی ندارند که به زندگی بنگرند ، دستهایم زوری ندارند که از

عشق و دوری بنویسند ، خانه دلم نوری ندارد که دلم را از محبت روشن کند!

ای سرنوشت این بازی پر از درد را تمام کن ، سرنوشت اینجا دیگر خط پایان

بازی است! ای سرنوشت سر به سر دلم نگذار ، مرا خسته نکن ! این دوری و

فاصله را از بین ما محو کن!

دیگر واژه ای نیست که در مورد دوری و فاصله بنویسم و بیانش کنم!

عشق پر از درد است اما دوری از عشق پر درد تر از یک درد است!

سرنوشت سر به سر اوقات تلخ من نذار که بدجوری دلتنگم!



سلام به شما عزیزان این متن رو تو که در عشقت شکست خوردی تقدیم مینکم


هنوز هم پریشانم ، هنوز هم پشیمانم ، هنوز هم قطره ای از اشکهای زمانی

جدایی ام با تو در چشمانم دیده می شود !

هنوز هم یاد و خاطره های با هم بودنمان در ذهنم تکرار می شود .

هنوز هم پشیمانم از اینکه عاشقت شدم ، پشیمانم از اینکه خودم را در این

منجلاب عاشقی رها کردم . پشیمانم از اینکه نیامدم و به تو کلمه دوستت

دارم را بگویم!

تو رفتی ، بدون هیچ حرف ناگفته ، و بدون هیچ سختی !

رفتی، خیلی آرام ، چون عاشق نبودی ، رفتی خیلی زود چون مرا دوست

نمی داشتی!

اما من عاشقت بودم ، من دیوانه ات بودم … قلب مرا را شکستی و خودت

نیز با کوله باری از امید به سوی مرز خوشبختی ها روانه شدی !

هنوز هم تکه های شکسته شده احساس محبت و عشق در قلبم دیده می

شود.

هنوز هم خورده شیشه های شکسته پنجره ای که رو به امواج دریای دلت

بود در قلبم دیده می شود! هنوز هم خسته ام ! هنوز پریشانم ، و هنوز آن

احساس سیاه غم وغصه در قلب من نشسته است! قصه من و تو قصه

عشقی بود که تنها در قلب من احساس می شد! قصه من و تو ، قصه

مجنون تنها بود، قصه لیلی بی وفا بود!

پیشمانم از اینکه قلبم آن احساس عشق و محبتش را درون خودش نگه

داشت و آن را فاش نکرد!

راز گل مریم هنوز هم در قلبم نهفته است! اما دیگر به دنبال فاش شدن آن راز

نخواهم رفت! در یک نگاه عاشقت شدم ،لحظه ها و ساعتها در کوچه خاطره

ها قدم میزدم تا تو را ببینم ، سالها و روزها انتظار کشیدم تا قلبت را روزی به

من هدیه دهی ، اما تو غرورم را شکستی ، عشقم را کشتی ، و قلبت را به

کسی دیگرهدیه دادی!

نمی توانم بگویم لعنت به تو ! و نمیتوانم بگویم لعنت به من!

تنها می توانم بگویم نفرین به این سرنوشت ! اینک با کوله باری از غم و غصه

این کوچه بی محبت را ترک میکنم تا دیگر خاطرات گذشته که با هم بودیم و

از هم می گفتیم در ذهنم تکرار نشود.پس خدانگهدار ای کوچه خاطره ها!

خدانگهدار!

عــاشورا

عــاشورا 

در شـــــب مهلــــت، کــــه عــاشورا بُدى               ســـرزمیــــن کـــربــــلا، غــــوغــــا بـدى

سبــــط پــــیـغــــمبــــر، امام انس و جان               رفــــت بــــر منبــــر، میــــان همــــــرهان

گفت اى آنان، کــــه بــــا مــــا آمــــدیــــد               شــــایــــــدى از بهــــر دنیــــا، آمــــدیــــد

اینک آن مردم که ما را، خــــواستــــنـــــد               خود بــــراى قــــتــــل مــــا، برخــــاستــند

کس ندید از کـــــوفیان، هــــرگــــز وفــــا               نیست آنـــــان را، بجــــز غــــدر و جــــفا

مردمى پــــست و لئیــــم‏انــــد و پــــلیــــد               کیششان باشــــد، هــــمان کــــیش یــــزید

مقصد و مقصودشان، قـتل مــــن اســــت               این همان مقصود آن، اهریمــــــن اســــت

الغرض اکنون، شبانگاه اســــت و تـــــار               هــــرکسى خــــواهد، رود در هــــر دیـــار

جــــــــــــانب ما نیســــت، او را مانــــعى               او نــــــــدارد بــــهــــر رفتــــن، رادعــــى

این جماعـــــــت قتل من خواهــــند و بس               نیســــت آنــــان را دگــــر کـارى، به کس

پــــس بــــه راه خود روید، اى هـمرهان               مــــن بمانــــم، با ســــپاه کــــوفــــیــــــان

از سکــــینه، بــــنــــت آن، والا گــــــــهر               کــــرده اســــت راوى، روایــــت این خـبر

فــــوج فــــوج، از آن گــــروه هـــمرهان               یــــک بــــه یــــک رفتــــند ز آنجا آن زمان

چــــون بــــرفــــتــــند، آن لئــــیمان رذیل               گفت آن سرور، بــــه یــــاران جــــلیـــــل

اى رفــــیقــــان مــــن و یـــــــاران مــــن               وى مــــحـــــــبّــــان و هــــواداران مــــن

مــــن نــــمىخواهــــم، شمــا کشته شوید               اذنــــتـــان دادم، کــــه از اینجــــا رویــــد

اهــــل بــــیتم را، دمــــى بــــاشید یـــــار               تا روند، بیـــرون همــــه، از ایــــن دیــــار

چون کــــه مـــطلوب ســـپاه ظــلم و کین               نیست غــــیر از مــــن، بــــه اقـطار زمین

کشتن مــــن بـــاشـد آنهــــــا را، مــــرام               تا بگــــردد ابــــن میــــسون، شــــادکــــام

پس شــــما زین سرزمین خارج شــــوید               بــــــــا فــــراغ بــــال و آســــایش رویــــد

یاورانش جـــملگى، با یــــــک صـــــــــدا               عــــرض بنـــــمودند، اى مـــــولاى مــــــا

ما چــــگونه، بــــىتو از اینجــــا رویـم؟               کــــى تــــــو را، تـــــنها گــــذاریم و رویم

پاســــخ مــــــــردم چــــگوییم اى امـیر؟               گر که اولادت شــــــــود، اینــــجا اســــــیر

گــــر زمـــــا پرســــــــند، کو سالارتان؟               کـــــــو امـــام و ســـــــرور والایتـــــــــان؟

مــــــــا همه جــــــسمیم و جان ما تویى               ما تـــنیــــــــم، اما روان مــــــــا تـــــــویى

جـــــسم بىجان، جامد و بىجنبش است               گر روان نبود، چراغى خامـــوش اســـــت

جسم بىجان، کى تـــــواند کـــرد زیست               گر نباشد جـان، جــمادى بــــیش نــــــیست

تــــــو حیات و تــــــو روان و جـــان ما               دردمــــندانیــــم و تــــــو، درمـــــان مــــــا

اى شهـــــا مـــــــا را مـران، از آستــان               تــــــا نگردد ننگ مـــــــا، در داستــــــــان

ما کـــه با تـــو، انـــدرین دشـــت آمـدیم               پـــا بـــه دنیا و خـــوشیهایـــش، زدیــــــم

چـــون بُدندى، جملـــه با صـــدق و صفا               رادمـــــــــردانـــى کــــــریــــم و بـــاوفـــا

پـــرده از چـــشمانشان، آن شـــه گـشود               تـــا عـــیان دیـــدند، جـــنات الخــــــلــــود

جایـــگاه خـــویش در بـــاغ بهـــشــــــت               بالعـــیـــان دیـــدنـــد، در مـــینو بـــهـشت

پـــس شـــه انــدر خیمه شــد، تا با نماز               او کـــند، شـــب زنـــــده دارى و نیــــــاز

کـــوفـــیـــان، سـرمست، از شرب خمور               دائمـــاً بـــودند، در فـــســـق و فـــجـور

ابـــن ســـعـــد نانجـــیـــــب بـــد گـــهـــر               مست از مـــنشور رى، آن خـــیره ســــر

او بُدى با کـــوفیان، اهـــل جـــحــــــیـــم               چون بُدند زاتـــبـــاع شیـــطان رجـــیـــم

لشـــکـرش را شَـــه، صــــف آرایى نمود               مهـــربــــــانى کـــرد و آقـــایى نـــمــود

کــــــرد تعـــیـــین عـــــلمــــدار سپـــــــاه               شـــــد مهیّا، از بــــــــراى رزمـــگــــاه

گفـــت آنــــــکـــه، اى مـــددکـــاران مـــن               اى هـــواداران و غـــمخـــواران مــــن

اى شـــما ســــــــــــر، از روز الــــــست               چـــون شمانامـــد به عـالم، حق پرست

اى شـــما جـــانــــــبـــاز، انـــدر راه حق               مىربـــایـــید از هـــمه، گـــوى سـبـــق

نامـــده انـــدر جهـــان، مـــانــــندتــــــان               زیـــن سبـــب مــــردان حق، خوانندتان

شـــور عشق حق، به جان داریـد و بـس               چـــون شمــــا در عشق، ناید هیچ کس

پس خـــروشان، گشتــه آن شیران عشق               جملگـــى آمـــاده، در میــدان عـــشـــق

گـــفــــــــت آنــــــان را شـــه والاتـــبـــار               جاى خود، گیـــرید اى شـــیران قـــرار

در بـــر این قـــوم بس، پر عـــار و ننگ               هین نبایـــد کـــردمان، آغــــــاز جـنگ

در دفـــاع از حـــق، به شمــشیر و سنان               سخـــت مىتــــــازیم، بـــر این ناکسان

ما همه شـــیر و پـــلنگ و ضـــیغـــمـــان               در مصــــــاف أیــــن سگان و روبهان

دارم از حـــــــیدر، شجــــاعــــــت یـادگار               هــــــست در دستم، هم اکنون ذوالفقار

بازویـــم، چـــون بــــازوان حیدر است            زاده مرجانه مرحب کوفه همچون خیبر است

گـــر کـــه اذنـــم بـــود، از یـــزدان پــــاک               مىفکـــندم، لشکـــرش، بـــر روى خاک

لیـــک اذنم نیســـت، از درگـــــــاه حــــــق               راضیـــم بـــر جـــرعه صهبـــاى حـــق

شـــد ســـوار ذوالجناحـــش، شـــاه دیــن               کـــرد عـــزم وعــــظ آن، قـــوم لعـــین

صـــفـــحــــه میـــدان، زنــــــور روى او               شــــــد مـــنـــوّر، از رخ دلـــجـــوى او

پـــس نمـــودى رو، بـــه آن قـــوم جهول               دشـــمنـــان عـــتـــرت و آل رســــــول

کـــوفـــیانِ غـــدر کـــیـــش و دَد ســـیـــر               پـــیـــروانِ ابـــن هـــنـــد بـــد گـــهــــر

کـــرد آغـــاز سخـــن ابـــن الــــــرســـول               زاده طـــه و فــــــرزنـــــــــــد بـــتـــول

کین منـــم! سبـــط رســـول انــس و جان               کـــز ســـر انگشتــش، مکیدم شهد جان

ایـــن زره باشـــد از او، در بـــر مــــــرا               باشـــد ایـــن عــــمامه اش، برسر، مرا

اســـب او باشـــد، ســـوارى مـــرکبــــــم               مصطـــفى مـــاه و مـــن او را کـــوکـبم

جــــنگ با من، جنگ با آن، سرور است               دشمـــن مـــن، دشمـــن پــــیغمبر است

دشمــــن او، دشمـــــن دیــــــن خـــداست               هـــم زاســـلام و مسلمـــانى جـــداسـت

کـــــرد شـــه، اتمــــــام حجــــت را، تمام               خود شناسانـــید، بـــر هـر خاص و عام

در جـــواب شـــاه انـــس و جــان، حسین               سبط پـــیغـــمبر، عـــلى را نـــور عـــین

جملـــگى گفـــتـــند، بـــا صـد شور و شر               تـــو حـــسینى، زاده خـــیــر الـــبشــــــر

لیـــک اکنـــون، زاده هـــنـــد حـــقـــیــــــر               بـــر مسلمانـــان نـــموده خـــود امــیـــر

بایـــدت بیعـــت کـــنى، در أیـــــن زمــــــان               تـــا کـــه باشـــى از گـــزندش، درامـــان

گـــفت: ســـالار شـــهیـــدان بـــىدرنـــگ               نـــیست بالاتـــر زســـرخى، هیـــچ رنگ

بیعـــت بـــا نـــاکسان، خـــود ذلّت اســـت               جـــان نـــثار حـــق نمـــودن، عزّت است

ذلـــت بیـــعت، زمـــــــا دور اســـت، دور               آفـــرینشـــگاه مـــا، نـــور اســـت، نــور

مـــن کجـــا و بیعـــت بــــا ایـــن یـــزیـــد               زاده هـــنـــد جـــگــــر خـــوار پـــلـــیـــد

بیعـــت بـــا ایـــن یـــزیـــد دون شـــعـــار               زاده فـــُسّــــــاق بـــىاصــــــل و تـــبـــار

نـــنگ بـــاشـــد، در حـــریـــم پـــاک مــــا               در حـــریـــم بـــرتـــر از افـــلاک مـــــــــا

تا بـــه کـــف باشـــد مـــرا، این ذوالفـقار               باشـــدم اصــــــل شهـــادت، افـــتـــخـــار

هـــاتفـــى در راه، دادم، ایـــن ســــروش               اى حـــسین، شهـــد شهادت، نوش نوش

خـــوش بـــود، در راه حــق، جان باختن               در ره حـــق، ســــر زپا نشنـــاخـــتــــــن

آمـــــــــــدم در کــــربـــلاى پــــــر بــــــلا               تا کـــه جـــان خـــویـــشتـــن، ســـازم فدا

خـــون خـــود ریـــزم، بـــه دشـــت ماریه               تا روان گـــردد، چـــو عـــیـــنٌ جـــاریــه

در ره جـــانـــان، دهـــم، هـــر چیز هست               چـــون کـــه تقـــدیر است، از روز الست

ســـردهم، بـــر نـــاوک نــــــوک ســـنـــان               تـــا بـــه روز حـــشر، مـــانـــم جـــاودان

خـــون مـــن، خـــون خـداى بر حق است               چــــون که خونخواهم، خداى مطلق است

اى ســـپـــاه تنـــد خـــوى حـــق ســـتـــیز               اى گـــروه گـــمـــره فـــطـــرت گـــریــــز

بـــدعـــتى نگـــذاشتـــم، در دیـــن حـــــق               کـــم نـــکـــردم، آیــــتى از ایـــــــن ورق

مـــن نکـــردستـــم، حـــرامى را حــــــلال               بـــاشـــدى از مـــن، چـــنین امرى محال

یک حـــلالى را، نـــکردم مــــــــن، حـــرام               دور بـــاشـــد، از مـــن این قصد و مرام

از چـــه اى نـــادان گـــروه بـــىحـســـاب               ایـــن چـــنیـــن داریـــد، در قـــتلم شتاب

"فـــالیا" خـــامـــوش شــو، از این سخن               اجـــر خـــودگـــیر از، خـــداى ذوالمنــن

عشق خوب

سلام به تمامی دوستان عزیز

امروز بعد از مدتها آمده ام با کوله بباری از سخن

در ابتدا می خوام از محبت های عشق عزیزم م تشکر کنم و برای او و تمامی

کسانی که قلبشان برای دیگری می تپه .

دلتنگی

صدای شکستن قلبم را فقط من شنیدم و تو
تویی که آمدنت را خود خواسته بود و رفتنت را ....
بیچاره دل من تا دلی را شناخت محکوم به فراموش شدنش شد.
شب والنتاین مسافر کوچولوی من بار سفر را بسته اما نه  برایش بسته بودند .
 من بودم مسافر دیار تنهایی و یه عالمه دلتنگی دلواپسی
افسوس از زمان رفته از دست 
از من وتو از قلبهایی که شکست     از آنچه که بود آنچه که هست.
امشب   شب   دیدار    یار                 گشته دلم چه بی قرار
ساقی به بزم ساغر به دست          من و ندا غافل زهست
شب رفت و آمده سحر                     خورشید نشسته بر اسب کهر
دیده ام بر روی او                             دستی کشم در موی او
دست دگر در دست یار                     رفته ز دل غمهای



مطالب فوق از وبلاگ ترانه های عاشقانه دوستم است

این عکس زیبا را تقدیم می کنم به عاشقان جوان



دوستان عزیز می خواستم از تمامی کسانی که برای من ایمیل

می زنند و مرا مورد لطف خود قرار می دهند تشکر کنم

دستم را بگیر...

 دستاتو بده به من .. بذار یکم دلم آروم بگیره ..!!

 میدونم ...!!

 نمی خواد چیزی بگی .. میدونم که تو هم عاشقه این بودی  که

 دستاتو بگیرم تو دستم .. شاید تو هم اندازه ی من آروم میشی ..!!

با تشکر از ...



نظر بدین

سلام

سلام به همگی دوستان

می دونید زندگی چی ؟

زندگی دو قسمته قسمت اول همه دنبالشن

و

وقتی به قسمت دوم می رسن افسوس قسمت اول می خورند

نظر شما چی ؟

 

جون میکنیم تو زندگی حس میکنیم که زنده ایم

جوونی ها رو باختیمو فکر میکنیم برنده ایم

نشون میدیم که کوهیمو هیشکی حریفمون نشد

کوه شدن اختیاری نیست زندگی مهربون نشد

تا یک شکسته میبینیم واسش چه اشکا مهربونه

خودمونم خوب میدونیم که از دل تنگمونه

دل میشکنیم میسوزونیم اصلا مهم نیست برامون

اما تا مارو میشکنن مینالیم از دست زمون

ظاهره کارم که شده قه قهمون به آسمون

کلی برو بیا داریم اما چقدر بی همزبون

گول میزنیم خودمونو به آبو رنگ زندگی

عاشقیو میخوایم ولی برای رفع خستگی

به سادگی دل میدیمو به سادگی دل میکنیم

مثل یه لحظه دلخوشی هر دمی این در میزنیم

روزو شبامون میگذرن ، بی خبر از دل پیر شده

یادش بخیر جوونیرو وقتی میگیم که دیر شده



نظر یادتون نره ...... 

فروغ‌ فرخزاد

فروغ‌ فرخزاد

سال و محل تولّد: 1313 شمسی تهران
سال و محل وفات: 1345 تهران

زندگینامه: فروغ‌ فرخزاد شاعره‌ معاصر در سال‌ 1313 شمسی‌ در تهران‌ به‌ دنیا آمد. فروغ‌ پس‌از پایان‌ کلاس‌ سوم‌ دبیرستان‌ به‌ هنرستان‌ بانوان‌ رفت‌ و خیاطی‌ و نقاشی‌ یاد گرفت‌. درشانزده‌ سالگی‌ به‌ پرویز شاپور یکی‌ از بستگان‌ مادرش‌ که‌ پانزده‌ سال‌ از او بزرگتر بود دل‌ باخت‌ و علیرغم‌ مخالفت‌ خانواده‌ با او ازدواج‌ کرد و به‌ اهواز رفت‌; ولی‌ کمتر از دو سال‌بعد از همسرش‌ طلاق‌ گرفت‌ و به‌ تهران‌ بازگشت‌ . فروغ‌ شاعری‌ را از هفت‌ سالگی‌ آغاز کرد و نخستین‌ مجموعه‌ شعر او در سال‌ 1331چاپ‌ شد. دومین‌ مجموعه‌ شعر فروغ‌ (دیوار) در بیست‌ و یک‌ سالگی‌ این‌ شاعره‌ چاپ‌ شد و بدلیل‌ برخی‌ گستاخی‌ها و سنت‌ شکنی‌ ها مورد نقد و سرزنش‌ ادبا قرار گرفت‌. فروغ‌ فرخزاد یک‌ سال‌ بعد علیرغم‌ ملامت‌ شخصیتهای‌ ادبی‌، سومین‌ مجموعه‌ شعر خود بنام‌ عصیان‌ را چاپ‌ کرد; این‌ سه‌ مجموعه‌ شعر اشعاری‌ بودند زنانه‌ ، سرکش‌، رومانتیک‌ وبحث‌ انگیز. فروغ‌ سپس‌ جذب‌ فعالیتهای‌ سینمائی‌ شد و در سال‌ 1338 برای‌ مطالعه‌ و تجربه‌ سینما به‌ انگلستان‌ رفت‌. وی‌ پس‌ از بازگشت‌ در سال‌ 1341 فیلم‌ مستندی‌ از جذامیان‌ تبریز بنام‌ ( خانه‌ سیاه‌ است‌) تهیه‌ کرد که‌ این‌ فیلم‌ در سال‌ 1342 برنده‌ جایزه‌ بهترین‌ فیلم‌ مستند فستیوال‌ اوبرهاوزن‌ ایتالیا شد. مطالعات‌ عمیق‌ فروغ‌ فرخزاد در زمینه‌ سینما و فیلمبرداری‌ و آشنائی‌ با نویسندگان‌معاصر سبب‌ شد که‌ وی‌ در اواخر عمر کوتاه‌ خود نگرش‌ دیگری‌ نسبت‌ به‌ هنر، شعر وجامعه‌ پیدا کند. این‌ تحول‌ فکری‌ به‌ اندازه‌ای‌ بود که‌ شاعره‌ چهارمین‌ مجموعه‌ شعر خودرا (تولدی‌ دیگر) نام‌ نهاد که‌ دارای‌ روح‌ و حالتی‌ متفاوت‌ از قبل‌ و مملو از اشعار اجتماعی‌ و انتقادی‌ بود. مجموعه‌ تولدی‌ دیگر دنیای‌ تفکرات‌ این‌ شاعره‌ جوان‌ را به‌ گونه‌ای‌ نوین‌نشان‌ می‌داد و فروغ‌ پس‌ از چاپ‌ این‌ مجموعه‌، از آثار شعری‌ گذشته‌ خود اظهار تأسف‌ کرد و این‌ اشعار را بیان‌ ساده‌ای‌ از جهان‌ بیرون‌ خود نامید. فروغ‌ فرخزاد در سال‌ 1343 به‌ ایتالیا،آلمان‌ و فرانسه‌ سفر کرد و در این‌ ایام‌ که‌ در داخل‌ و خارج‌ از ایران‌ به‌ شهرت‌ خاصی‌دست‌ یافته‌ بود، سازمان‌ فرهنگی‌ یونسکو فیلم‌ نیم‌ ساعته‌ای‌ از زندگی‌ او تهیه‌ کرد. فروغ‌ در روز دوشنبه‌ 24 بهمن‌ 1345 دراثر سانحه‌ تصادف‌ رانندگی‌ در سن‌ سی‌ ودو سالگی‌ در گذشت‌. در آثار فروغ‌ فرخزاد شعر و زندگی‌ به‌ گونه‌ای‌ تفکیک‌ ناپذیر درهم‌ آمیخته‌ است‌.مایه‌ اصلی‌ زندگی‌ و شعر در آغاز برای‌ او لذت‌ جسمانی‌ و هوسهای‌ زودگذر بود که‌حاصلی‌ جز شکست‌ و ناکامی‌ به‌ بار نیاورد. شکست‌ در زندگی‌ اجتماعی‌ و زندگی‌خانوادگی‌ روح‌ وی‌ را پس‌ از یک‌ دوره‌ ناامیدی‌ ،بی‌ اعتمادی‌ و ناباوری‌ به‌ طغیان‌ واداشت‌;با این‌ حال‌ روح‌ عصیانگری‌ فروغ‌ بر ضد سنتها و اصول‌ اخلاقی‌ که‌ در اشعار آغازین‌ اومشهود است‌، پس‌ از مجموعه‌ تولدی‌ دیگر تاحد زیادی‌ تعدیل‌ یافت‌ و بی‌ شک‌ اگر زندگی‌طولانی‌ تری‌ می‌یافت‌ به‌ تجدید نظری‌ اساسی‌ در افکار و دیدگاههای‌ خود می‌ رسید. ازویژگیهای‌ شعر فروغ‌ نمایان‌ ساختن‌ مظاهر خشن‌ و ناهموار زندگانی‌ مردم‌ در قالب‌ شعراست‌. ابداع‌ مضامین‌ تازه‌ و خلق‌ تصاویر بدیع‌ و اشیاء محیط اطراف‌ با دیدی‌ متفاوت‌ و به‌پرده‌ شعر کشیدن‌ مشهودات‌ و دریافتهای‌ خود از دیگر شاخصه‌ های‌ زیبای‌ شعر فروغ‌ فرخزاد است‌.

آثار: مهم‌ترین‌ آثار فروغ‌ فرخزاد عبارت‌ است‌ از: اسیر(1331) ،دیوار ( 1335) ،عصیان‌( 1336) تولدی‌ دیگر( 1342) ایمان‌ بیاوریم‌ به‌فصل‌ سرد( 1352) برگزیده‌ اشعار( 1353) گزینه‌ اشعار( 1364) که‌ سه‌ کتاب‌ اخیر پس‌ ازمرگ‌ وی‌ منتشر شدند.

سلام خدمت تمامی دوستان عزیز

خیلی وقته چیزی نداشتم بنویسم خوب گرفتار بودم و دنبال موضوعی بودم

عید قربان را به همه تبریک می گم ...

وقتی تنها میشم

تنهای تنها

وقتی که شب میشه

تاریک تاریک

وقتی که آسمون ابری میشه و بارون میاد

آروم و نم نم

وقتی یادم میاد که نیستی

دلم میگیره

اونوقته که آروم و بی صدا

تنهای تنها زیر آسمون این شب تاریک بارانی پیش خدا گریه خواهم کرد.

میگی عاشق بارونی ولی وقتی بارون میاد چترتو باز میکنی

میگی عاشق برفی ولی از یه گوله برف می ترسی

میگی عاشق پرنده ای ولی اونو تو قفس زندانی می کنی

میگی عاشق گلهایی ولی اونارو از شاخه میکنی

چطور انتظار داری باورت کنم وقت میگی دوستت دارم؟؟؟


یه سوال دارم : اگه یکی را دوست داشته باشی اولین حرفی که بهش
                    می گی چه چیزی است ؟؟؟


منتظر نظر شما هستم .......




سلام به دوست عزیزم هستی که به عشق زمینی دچار است

این شعر را به پاس مهربانیهایت نوشته ام

تنهایی

یه چشم همیشه باید توش اشک باشه وگرنه میسوزه

یه دل  همیشه  باید  توش  غم  باشه  وگرنه  میشکنه

یه لب همیشه باید روش خنده باشه وگرنه زود پیر میشه

یه کبوتر همیشه باید عشق پرواز داشته باشه وگرنه اسیر میشه

یه صورت همیشه باید شاد باشه وگرنه به دل هیچ کس نمی چسبه

یه دیوار همیشه باید به یه تیر تکیه کنه وگرنه میریزه

یه قلب پاک همیشه باید به یه نفر ایمان داشته باشه وگرنه فاسد میشه..

یه جاده همیشه باید انتها داشته باشه وگرنه مثل یه کلاف سر در گم میشه

یه قناری باید به خوش آوازیش ایمان داشته باشه وگرنه ساکت میشه..

 

من به دنبال دوست میگردم...

 

من به دنبال دوست میگردم             پی هر که نکوست میگردم

در پی آشنای دیرینه                       که نشانی از اوست میگردم

پی آنکه سالهای سال است                با رخش روبروست میگردم

               آنکه جای ذره ای از  دنیا                      در پی آبروست میگردم

پی آنکه در پی یاری                          کار او جستجوست میگردم

گفت تنها  که دوست میداند              من به دنبال دوست میگردم

                                 هستی ما بهر او کل هستی می گردد

 

 

چند روز پیش که به اداره آموزش و پرورش شهرستان خودمان سر زدم سراغ دبیر را گرفتم که در دوران دبیرستان نمونه آن معلم را هرگز ندیده بودم همیشه با هم بودیم و نصایح بسیار زیبایی می گفت سن او حدودا" 55 سال دارد موی سفید قدی بلند و هیکلی

ناظم دبیرستان و دفتردار هم بود . بعد به من گفتند که 2 ماه که در بیمارستان بستری است و قلبش را باید تعویض کنند و پول پرداخت آن را هم ندارد و قرار گذاشتیم با دوستانم که به عیادتش برویم و این شعر را برای دل پاکش می نویسم امید که این وسیله باشه بین من و خدا مهربون تا هرچه زودتر سلامتیش را بدست بیاره .......


با تشکراز دوست عزیزم که نام او علیزاده است


که اسم اولش علی و با علی است


بهر او که همچو پدری سالیان همره ماست


او که قلبش از ناراحتیها و بی ملامت ها


در بیمارستان همچو جنگل خزان است 


او که 55 خزان در بهر دل  آدماست


نور ما  از اوست و دود ما  بر اوست


قلب کوچکش از جنس تیترات و پلاستیک


قلبی که بهر دشمناست


در این ایام تو را تنها  می نگرم


پس چه شد یاران بی وفا


یاد دارم که بهر ما نصایح می کردی


از محبت ها و عشق وصفا حرف می زدی


درس ادب و اخلاق  می دادی بهر ما


آنچه را باید می کردی بهرما


پس آن قد رعنایت چه شد


پس آن شور و شوقت چه شد


پس آن لبخند زیبایت چه شد


از آوای دل انگیــز تـــو مستــم 

   به پیغام تو خواهم گفت پاسخ      

     فلک گر فرصتی دادی به دستم

 محتاج دعای شما عزیزان ...............

 

     

 

 

 

 

سلام به همگی دوستان

شماره پروکسی جدید که در ذیل نوشته شده است را جهت باز کردن

 سایت های دارای فیلتر است در قسمت مربوط نوشته تا سایت ها را

بدون هیچ دردسری باز کند خودم امتحان کردم جواب داده

۱۹۲.۱۱۵.۱۰۶.۲۳۶

۸۰۸۰

سلامی دیگر

سلام به تمامی دوستان

سلام به دوستان صمیمی !

بعد از چند ماه عدم توفیق ِ حضور قلم به دست می گیرم و پیامهای دوستی را بر خطوط پریشان دل می نگارم و به همرهان دوست داشتنی که از اظهار لطفشان بی نصیب نبودم تقدیم می کنم ، باشد که این تجدید پیمان پیوندمان را محکم تر از گذشته نماید .

 

می توان احساس را زنجیر کرد

عشق را با قلب خود تفسیر کرد

 

می توان  پیک دل بیگـــــانه را

قاصد مـــهر و وفــا تعبیر کــرد

عشق

با عرض سلام خدمت تمامی دوستان

این مطالب را تقدیم می کنم به تمامی عاشقان دل سوخته

وبخصوص هستی خانم دوست عزیز شمالی من که همیشه

صحبتهایش زیبا و دلنشین می باشد و او نیز از عشق آدمی

به آدمی بی نصیب نیست  ...

عـاشــق بـودن

عاشق بودن ؛ توانمند بودن در پذیرفتن ایده ها و واقعیت های نو است
عاشق بودن ؛ دانستن آن است که دیگری نیز آن چه که بوده باقی نمی ماند و تغییر آرام آرام او را دگرگون می کند
عاشق بودن ؛ بخشیدن تا سرحد فقر است
والاترین هدیه ها بین دوستان اعتماد است و درک متقابل ؛ و این دو ارمغان عشق اند

عشق ایثار چیزی بیش از تمامی خود است
تنها در طلب لبخندی کوچک !!!

عاشق بودن ؛ دیدن نه تنها با چشم که با دل است
عاشق بودن ؛ پرورش بینشی در ژرفای احساس خود و دیگری است
عاشق بودن ؛ درکی نیکو از پیوند میان دو انسان است
عاشق بودن ؛ فدا کردن خود به تمامی است

آماده تا بگویی :
اینک من و
دوستت دارم بسیار و بسیار
ندای تمام وجودم
نه اینکه هر دم به رنگی درآیی و هر روز
نوایی دیگر ساز کنی تا پذیرفته شوی
بکله چنان تغییر کنی تا نور خوبی ها
ظلمت کمبودهایت را بپوشاند

معـشـوق واقـعـی !

روزی پیر معرفتی ، یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است . نزد او رفت و جویای حالش شد. شاگرد لب به سخن گشود و از بی وفایی یار صحبت کرد و این که دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج دیگری را پذیرفته است . شاگرد گفت که سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خود حفظ کرده بود و با رفتن دختر به خانه مرد دیگر او احساس می کند باید برای همیشه با عشقش خداحافظی کند .
 
استاد پیر با تبسم گفت : اما عشق تو به دخترک چه ربطی به او دارد ؟"
شاگرد با حیرت گفت : ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان هم در وجود من نبود ؟!
استاد پیر با لبخند گفت : چه کسی چنین گفته است . تو اهل دل و عشق ورزیدن هستی و به همین دلیل آتش عشق و شوریدگی دل تو را هدف قرار داده است . این ربطی به دخترک ندارد . هرکس دیگر هم جای دختر بود تو این آتش عشق را به سمت او می فرستادی . بگذار دخترک برود! این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست .
 
مهم این است که شعله این عشق را در دلت خاموش نکنی. معشوق فرقی نمی کند چه کسی باشد! دخترک اگر رفت ، با رفتنش پیغام داد که لیاقت این آتش ارزشمند را ندارد .
چه بهتر ! بگذار او برود تا صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت جلوه گری و ظهور پیدا کند ! به همین سادگی !!!


اصـول معـرفـت

روزی برای شیوانا خبر آوردند که در معبدی در ده مجاور ، فردی ادعا می کند که استاد شیواناست و در س معرفت را او به شیوانا آموخته است.
شیوانا تبسمی کرد و گفت : " اگرچه این استاد را ندیده ام اما به استاد سلام برسانید و بگویید خوشحالم به همسایگی ما آمده است. همچنین به استاد بگویید تعدادی از شاگردان جدیدم را برایش می فرستم تا در محضر او تلمذ کنند و درس معرفت را مستقیما از استاد بزرگ بگیرند."

سپس شیوانا چند تن از شاگردان جدید را به محضر استاد تقلبی فرستاد. استاد تقلبی چندین ماه هر روز عین حرف هایی را که شیوانا به بقیه می گفت به شاگردان منتقل می کرد و روز به روز نیز شاگردان ورزیده تر می شدند. سرانجام بعد از هفت ماه نوبت به درس عملی راه رفتن روی آب رسید. این درس جزو یکی از مراحل پیشرفته درس های معرفت شیوانا بود .

در روز امتحان استاد تقلبی و شاگردانش و شیوانا و مریدانش به لب رودخانه آمدند . شیوانا بدون آنکه کلامی بگوید به استاد تقلبی تعظیمی کرد و به سوی رودخانه رفت و همراه مریدانش روی آب راه رفت و آن سوی رود در کرانه متوقف شد. شاگردان استاد تقلبی نیز یکی یکی از استاد رخصت گرفتند و به دنبال مریدان شیوانا روی آب راه رفتند و به آن سوی رودخانه رسیدند. نوبت استاد تقلبی رسید. او هم به دنبال آخرین شاگرد وارد رودخانه شد. اما بلافاصله در آب فرورفت وجریان رودخانه او را با خود برد.
شاگردان هرچه تلاش کردند نتوانستند استاد تقلبی را نجات دهند.
یکی از مریدان از شیوانا پرسید ، اگر او تقلبی بود پس چرا درس ها درست منتقل شد و شاگردانش توانستند از آب رد شوند؟!
شیوانا پاسخ داد: " در معرفت مستقل از عارف کار می کند . این عارف است که باید سعی کند خودش را به معرفت برساند و اگر خودش را نرساند و دل به معرفت نسپارد به آن نمی رسد. استاد تقلبی گمان کرد جذابیت درس های شیوانا در خود شیواناست و همین باعث شکستش شد. حال آنکه به خاطر جذابیت مباحث معرفتی است که شیوانا دلنشین شده است . استادی که تفاوت این دو را نفهمد تقلبی است."


آیـا مـرا بـاور داری !

مرا بـاور داری؟
چیزهایی راجع به زندگی وجود دارد که می خواهم با تو در میان بگذارم
به اندازه کافی قوی باش تا هر روز با دنیا روبه رو شوی
به اندازه کافی ضعیف باش تا بدانی که نمی توانی همه کارها را به تنهایی انجام دهی

در برابر کسانی که به کمکت احتیاج دارند ؛ سخاوتمند باش
در برابر نیازهای خود صرفه جو باش

به قدر کافی عاقل باش تا بدانی که تو همه چیز را نمی دانی
به قدر کافی نادان باش تا معجزه را باور کنی
راضی به مشارکت شادی هایت باش

راهنما باش ، وقتی راه گم کرده را می بینی
پیرو باش ، وقتی در میان عدم اطمینان احاطه شده ای

اولین کسی باش که به رقیب پیروزت تبریک می گویی
آخرین کسی باش که از همکلاسی ات که شکست خورده ، انتقاد می کنی
به هدف نهایی ات اطمینان داشته باش وقتی که راه را به اشتباه می روی

کسانی که تو را دوست دارند ، دوست بدار
کسانی که تو را دوست ندارند ؛ دوست بدار ممکن است آنها تغییر کنند.
بالاتر از همه ؛ خودت باش!
خوشبخت باش و زندگی خوبی داشته باش
و هرگز هرگز هرگز ریسمان امید را رها مکن !!!


پــــرده

گـوش کـن
یـک نفـر آنطرف پنجره بسته تو را می خواند
و نسیـم ؛
لای این پـرده آویخته را مـی کاود تا تو را دریابـد
نـور خورشید که از منزل پرمهر خدا آمده است
لب درگاه تـو ، در یک قدمی مـی ماند
قلـب این پنجره از دست غم پرده به تنگ آمده است

پـرده را برداریم ، دل این پنجره را باز کنیم
تا که آن نور سپید به سلامی آرام
لب این قفل گره خورده به چشمان تو را باز کند

گـوش کن !
یک نفر در تو ، تو را می خواند
و خـدایت آرام ، در دل تنگ تو ، آهسته تو را می کاود .....

"ماه ضـیافـت دلهـا بر تمامـی شمـا عزیزانـم مبــارک



سلام به تمامی دوستان امیدوارم که حالتان خوب باشد امروز آمدم بعد از مدتها تا مطالبی بنویسم خیلی وقته که چیز بخصوصی پیدا نکردم در موردش بنویسم ولی حالا می خوام براتون از دوستی من با دختر خانمی بگویم که از سرزمین همیشه سبز بگویم که بوی نسیم شمال را به مشام ما می آورد روزنامه ای که مانند این دوست عزیز پرمحتواست و از مردم برخاسته و بر دل مردم می نشیند بله ایشان کسی نیست جز خانم هستی خانم که با حرفهای زیبایش زندگی دو چندانی به من داده است . دختری مهربان و فهمیده که تمامی حرفهایش پر از معناست . هستی خانم ممنونم . برای تشکر این شعر را برایت می نویسم امیدوارم که در زندگی همیشه موفق باشی و دوستی ما تا ابد همینطور بماند . بانوی ناتمام شب های مهتابی ، شهرزاد هزار قصه ام ، نگذار سکوت رجحان کند ! غربیگی مکن ! تلخی مکن ، شیرینم ! خاک این حوالی آشناست ، بوی دیار و نفس عزیز می دهد ، بنویس و از دلتنگی هایت برایم بگو ، نازنین ، اینجا هوای غربت ندارد ، صدای هجرت ندارد ، اینجا قفس نیست ، دخترک بی تاب ! اینجا آسمان یک پارچه آبیست ، پس پـــــــــــــــــــــــــــرواز کن

عشق عشق فقط عشق

بنام خالق عشق و محبت

((حکایت))

می خواهمت به ساده ترین بهانه در سکوت صدا روشنی خوابهایت حکایت ویرانی من است

چه نجیب نجوا می کنم تو را میان رنگ و دل تنگی خطی نوشتنی هیچ و ابرکی سیاه تمام شب

بارید و فصل کاغذ دوست داشتن مرا آب برد راست می گفتی همیشه می توان در تنهایی مرد

غرور یک حس آشفته را تجربه کرد آنقدر هم ساده نبود آخرین کلام رفتن در جاده ی خالی

و پشت سر گذاشتن غوغای باد و تو حکایت مهربانی خدا را برایم زمزمه کردی

(( خواب دیدی خیر...))

صبر من دیگه تمومی نداره می خوای بیا می خوای نیا این دلم دل نگرونی نداره می خوای

بیا می خوای نیا حالا من مثل خودت سنگ آهنین شدم برای ترانه رفتن تو فکر نکنی غمین

شدم پس برو تو بی خیال اینو بدون غم ندارم برای مردن احساس دروغت دیگه ماتم ندارم

حالا دیگه کسی نیست برات غم دل بخوره دیگه نیست ساده دلی گول تو غافل بخوره دیگه

برو تا ببینمت این دفعه با چه می تازی؟ برای کدوم عروسک داری چاهی می سازی؟ می دونم

که یه روز می یایی التماسم بکنی مست و مدهوش مثل بارون مثل یاسم بکنی اما این دیگه تو

خوابه که واست دل بسوزونم برای دیدن چشمانت هفت کفن بپوسونم

((مهتاب))

همه می گویند ماه زیباست اما ندیدم کسی بگویدآری او تنهاست تنهایی من همانند تنهایی ماه .

گم شدم لابه لای غم ها در شب سیاه. دل من چون دل مهتاب پر خون اما در ظاهر برای دل

خوشی گل گون. عابران رهگذر شاد و خندان. نور مهتاب مستشان کرده صد چندان. ای کاش

کسی عبور می کرد از دل من تا که شاید بشود همدم من. ای دل خونین نباش بی تاب دلش

مانند توست این مهتاب. چشم امید به فردای دیگر می دوزم در غم تاریک دلم در تب عشق

می سوزم

((اما...))

غربت دیرینه ام را با تو قسمت می کنم تا ابد با درد رنج خویش خلوت کنم رفتی و با رفتنت

شهر دلم ویرانه شد من بر این ویرانه ها احساس غربت می کنم چشماهایم خسته اند از بارش

باران اشک با فضای خالی چشمانت عادت می کنم یادگارت قاب عکس خالی از لبخند توست

شب به شب با یاد تو تا صبح خلوت می کنم هر چه را از گفتنی ها بود گفتم : مهربان با تو

دیگر نیست حرفی رفع زحمت می کنم.

تو گفتی عشق چیست؟                                   گفتم عشق سرسبزی زندگی ست

گفتی زندگی چیست؟                                      گفتم زندگی سراب دل من تنهاست

گفتی سراب چیست؟                                      گفتم سراب فانیت این دنیاست

گفتی دنیا چیست؟                                        گفتم دنیا پژمرده گنجشک تنهاست

گفتی تنهایی چیست؟                                       گفتم تنهایی غم فراق است

گفتی غم فراق چیست؟                              گفتم غم فراق غم دلی ست که زهجرانه پوسیده

گفتی دل پوسیده هجران چیست؟   گفتم دل پوسیده هجران دل من است کز دوری تو به زارآمده

گل یاس

آنکه به یاد گل های یاس وجودمان باشی.رفتی و با رفتنت قناری را در قفس های

آهنین زندانی کردی تمام گل های عاطفه را خشکاندی و گل های شمعدانی وجودمان دیگر عطر

و بوی مهربانی ندادند. کاش برگردی تا باری دیگر نقش نگاهت را از زمانه بی وفا پس بگیرم

بیا برگرد و باری دگر امید زیستن را به پرنده ات بده بیا و پنجره های بسته ی قلبم را با لبخندد

باز کن . بیا ای دریا و ای طلوع بیا وباری دگر مرا بخوان

(( خاطره...))

نماندی که بگویم گاهی دنیا چقدر شکل بچگی ها می شود. مثل همان روزهایی که بی خبر

خورشید برفی را روی دیوار همسایه می کشیدیم. مثل همان دقیقه هایی که برای بزرگ شدن

دعا می کردیم. نماندی که بگویم این روزها عجیب از سنگ شده اند. از آینه هایی که در امتداد

یابانها می رویند. و تو نماندی که بگویم سایه ام آنقدر بزرگ شده که جلوتر از من راه می افتد

و تنهایی ام را فریاد می زند. حالا قدم از تمام خط هایی که روی درخت های توسکا کشیده بودیم

بلندتر شده و من می ترسم روزی آنقدر بلند شوم و به ابرها برسم و دیگر هیچ وقت خورشید

علفزار را نبینم

(( تقدیم به پاک ترین سکوت))

ای زیباترین انتظار می خواهم برایت بنویسم اما از چه چیز و از کدامین واژه استفاده کنم

نمی دانم ای کاش شهامتی داشتم تا می توانستم شرح غروب غصه ای را که مرا به بیراهه

می کشاند واژه به واژه برایت می نوشتم و تفسیر می کردم. این نهایت احساس سکوتی که

تمام لحظه های خسته ی تکرار و زمانه ی تردید بود که مرا به سوی آن شب های سرد غریب

می برد که هیچ گاه رهایم نخواهد کرد

**************

در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب            که خود در میان غزل ها بمیرد

گروهی بر آنند که این مرغ شیدا                 کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد

تپشهای دلم پشت و پناهت

به تماشا سوگند و به آغاز کلام

چیست محبت که من از آن یک قطره نوشیدم ولی دریا گریستم

****************

(( زندگی را دوست دارم))

زندگی شاید تصویر یک رویا باشد در قاب خیال یا انتظاری برای رسیدن معجزه ی خوشبختی .

شاید هم امید شیرین رسیدن به ساحل آرامش باشد و صعود به قله ی آرزوها. درست نمی دانم.

اما من زندگی را با همین رویاها انتظارها و امیدها می گذرانم و دوستش دارم. زندگی در نگاه

من زیباست. چون به فردا می اندیشم به فردایی روشن تر از امروز.

((  تقدیم به پدر و مادری که قلبشان مثل آینه پاک است))

وقتی که عشق را در چشمانت خواندم وقتی که حقیقت را در وجودت جست وجو کردم تمام

کینه ها و تاریکی ها از قلبم راهی شدند و محبت تو جای آن را گرفت و وجود تو بهاری

دوباره و صدایت آرامشی برای قلب زخم خورده ام شد و تو نگذاشتی در مرداب تنهایی

غرق شوم. اولین نگاه تو مانند تیری بر قلبم نشست و من در پس پرده ی نگاهت معنی

حقیقت را دریافتم و تو عشقت را مانند حلقه ای بر گردنم آویختی و با تمامی این نگاه ها

زمزمه ی محبت را در گوشم نجوا کردی.

ای دوست :

مرا دریاب که بی تو دل دریایی ام مرداب غم هاست و پرنده ای زمزمه ی عاشقی از یاد برده

و اسیر قفس.ای دوست: شمع دوستی را روشن کن و بگذار من پروانه وار گردت بگردم

که بی حضورت زندگی زندان من است. مرا دریاب.

************

نمی دانم کدامین دل برایم تنگ می گردد                 به دنبال مزار من کدامین چشم می گرید

نمی دانم کجا این دل به مسلخ برده خواهد شد        کجا آوازه ی دردم زخاطر برده خواهد شد

دوباره حرفامو با نام کسی که مروارید را در صدف جا داد ختم می کنم

خاک پایتان فواد

به آنکه بهترین تکیه گاه زندگی است

و به نام آنکه ناقوس قلبش آهنگ عشق می نوازد

به هنگام غروب غمگین دستهایم را به محفل نیلگون آسمان خواهم کشید و خورشید را به جشن

ستاره ها خواهم برد و به دریا خواهم گفت با من مهربان باش و با چوب بلند زیتون بر شنهای

ساحل خواهم نوشت که خوب من دوستت دارم.

سکوت

در لحظات سکوت و تکیده شب در تنگنای بغض فرو خورده در کور سوی یک روزنه ی امید

و در انتهای تیرگی فاصله ها تکرار لحظه های گذشته ام را آرزو می کنم. بنازم غیرت غم را

دمی نگذاشت تنها یم که هر دم با خودش آورد برایم همدمی دیگر زبس از غم وفا دیدم شدم

شرمنده ی غم هم خدایا محبت غم هم برایم شد غمی دیگر

***************

(( یادگاری))

همسفر راه زندگی من بیدار شو که راه درازی در پیش داریم.مگر آوای باران را نمی شنوی وترنم

عشق را؟ بیا و تماشا کن که من چگونه از لاله زار دل تو به سبزترین بهار رسیده ام .

پلک بزن و ببین که روزگار پر شتاب میگذرد و تنها هدیه ای که از تو برایم به یادگار می ماند

خاطره های پر مهر توست

****************

((  فراموشم نکن))

مرا از یاد مبر که تو آن چنان در این حال جا گرفته ای که واژه ی عشقت را همچون جان در

آن نگه می دارم و این احساس پاک را که رو به آسمان ها دارد از سینه بیرون نمی کنم.

**

((این فاصله))

آه از این فاصله ها که هیچگاه مرهم زخم بی کسی نمی شوند. آه از این

جاده ها که نقش جدایی می زنند و بوی غربت می دهند . این جاا که

باشی تنهائی ام را هم با تو تقسیم می کنم و تو سهم لبخند هر روزه ات

را به من می بخشی و باز هم بوی صمیمیت است که به مشام می رسد .

وطن تو قلب من است و من تصویر خود را جز در چشمان تو نخواهم

یافت . برگرد که آسمان اینجا آبی تر است .

***********

((برای فصل پائیز که سلطان فصل هاست))

دوستت دارم . طلوعـــت را که با زیــبائی اش به من تولـــدی دوباره می بــخشد . و غروب

بی همتایت را که ابهتی عظیم دارد . نسیم سحرگاه تو مرا به فردا امیدوار می سازد و رنگ

رنگ بوم نقاشی ات مرا به عمق رویاها می برد و به سرزمین احساس . ای فصل خیال انگیز

پائیز با تو هستم . با تو که در سکوت آرام بخشت خود را با او تنها وجود همیشگی تنها میابم.

******************

((نام قشنگ غنچه یعنی شروع یک گل))

سر چشمه محبت ای عشق واقعی چگونه ستایشت کنم در حالیکه قلبت از محبت بی نیاز است

چگونه ببوسمتوقتی که عشقت در وجودم جاری می شود بگذار نامت را تکرار کنم نامت

زیباست دلنشین است چه داشته ای اینگونه مرا طلسم کرده ای من اینگونه نبودم تو عشق را

با من آشنا کردی تو هوای دلم را با طراوت کردی زمانیکه با تو هستم به آسمان به بیکران

پرواز می کنم پس بدان دوست دارمگرچه پایان راه را نمیدانم.

قربان همه شما فواد

( افسوس)

فاصله میان من و تو به وسعت دریاست و به زندگی دنیا.

     افسوس که آخرین خاطرات مان در پیچ و خم جاده ای گمنام باقی ماند.

و من اکنون چیزی برای هدیه کردن ندارم. اما به رسم یادبود آن

روزهای خوش گل های میخک را تقدیم تو تنها ستاره بی کسی ام

میکنم

***************

آخرین نبض قلبم زمانی خواهد تپید که از تنها عشق زندکی ام بنویسم

اما به کجا و به کدامین نشانی نمیدانم. ولی با همه اینها دلم میخواهد

بنویسم از تو.میخواهم از تو بنویسم که یکباره سکوت قلبم را

شکستی و با نگاهت با من حرف زدی. میخواهم از رفتنت بنویسم

وقتی که رفتی پر از سکوت و بی اعتنا تا باز بتوانم از لحظه ضیافت

من و دل بگویم وقتی به عطش دیدارت مبتلا می شد. کاش پرنده بودم

و به دیدنت می آمدم . اشکهایم دستان مهربانت را انتظار میکشد

******************

مسافر به انتظارت خواهم ماند تا ابد برای همیشه زیرا میدانم که به

سوی من باز خواهی گشت.پس با همه توانم تلخی این انتظار را تحمل

خواهم کرد. به انتظارت خواهم ماند زیرا قلب من با هر تپش خود

آهنگ خاطرات گذشته را می نوا زد قلبی که در آن خاطره ها و

خوشی ها تا ابد مدفون است. حتی اگر بدانم جسمت به سوی من باز

نمی گردد باز هم به انتظار می نشینم شاید روزی صدای پائی را

بشنوم که از آن تو باشد.

منتظر مطالب بعدی من باشید . و منتظر پیامهای خوبتان هستم.

ارادتمند شما فواد

 منتظر پیغامهای پر از مهرتان

 

برای بی پناها سایبون باشیم
با دلای دل شکسته کمی مهربون باشیم

کاش بیایم به باغبونا کمی حرمت بذاریم

احترام دلای شکسته رو نگهداریم

کاش به مهربونترا دین مون و ادا کنیم

سهم خوشبختی مون و وقف بزرگترا کنیم

کاش یه کاری بکنیم که خستگیها در بشه

مرحمی بشیم که زخم آدما بهتر بشه

کاش که شاخه درخت زندگی رو نشکنیم

هفته ای یه بار به باغبونامون سر بزنیم

کاش که پاک کنیم تمام اشکایی که جاریه

خوب نگه داریم چیزی که واسه یادگاریه

کاش دس پرنده های بی پناه و بگیریم

توی آسمون بریم دامن ماه و بگیریم

کاش با مهربونی مون غصه ها رو کم بکنیم

رشته های عشق و تا همیشه محکم بکنیم

کاش بشینیم پای صحبت اونا که بی کسن

اگر درد و دل کنن به آرزوشون میرسن

کاش تو عصری که همش سنگیه و آهنیه

بگیم از چیزهایی که خوب ولی رفتنیه

کاش هنوز دیر نشده قدر هم و خوب بدونیم

نکنه دیر بشه تا ابد پشیمون بمونیم

کاش که این یه جمله هیچ موقع ز یادمون نره

آدمی چه خوب باشه چه بد باشه مسافره

مریم حیدرزاده




موفق باشید
فواد نیویورکی از دوستان لطفا پیغام بدین خوشحال می شویم


روز نو


با سلام به شما
خیلی وقته که فرصت نکردم چیزی بنویسم آخه به سلامتی در کشتیرانی کار می کنم و مسئول واحد کامپیوتر شرکت هستم .
این هم تقدیم به شماها عزیزان

کاش در دهکده عشق فراوانی بود

تویه بازار صداقت کمی ارزانی بود 


کاش اگر گاه کمی لطف بهم میکردیم
مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود

کاش به حرمت دلهای مسافر هرشب
روی شفافترین خاطره مهمانی بود

کاش دریا کمی از درد خودش کم میکرد
قرض میداد به ما هر چه پریشانی بود

کاش به تشنگیه پونه که پاسخ دادیم
رنگ رفتار من و لحن تو انسانی بود

مثل حافظ که پر از معجزه و الهام است
کاش رنگ شب ما هم کمی عرفانی بود

چقدَر شعر نوشتیم برای باران
غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود

کاش اسم همه دخترکان اینجا
نام گلهای پر از شبنم ایرانی بود

کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر
غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود

کاش دنیای دلما شبی از این شبها
غرق هر چیز که میخواهی و میدانی بود

دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم
راز این شعر همین مصرع پایانی بود

پروکسی

چگونه می‌توانیم فیلترهای اینترنتی دور بزنیم(مخابرات ایران)

این کار براحتی با استفاده از Public Proxy Serverها امکان پذیر است. Proxy Serverها روزی به غلط به عنوان فیلتر تلقی می‌شدند ولی کار Proxy کاملا با فیلتر فرق دارد و امروز با استفاده از همین Proxyها می‌توانید فیلترهای اینترنتی را رد کنید. برای این کار کافی است تا در Internet Explorer وارد منوی Tools شوید. به قسمت Connections بروید و Connectionای که برای اتصال به ISP ساخته‌اید را انتخاب کنید. سپس دکمه Settings را کلیک کنید. صفحه‌ای ظاهر می‌شود که در وسط آن قسمتی به نام Proxy Server وجود دارد. در این قسمت گزینه Use a proxy server... را انتخاب کنید و در قسمت Address عبارت 193.178.210.35 و در قسمت Prot عدد 8000 را وارد کنید. همه صفحه‌ها را OK کنید. اکنون می‌توانید از اینترنت بدون فیلتر استفاده کنید.

روش فوق یک روش کلی برای انجام تنظیمات Proxy می‌باشد. Address و Port گفته شده یکی از نمونه‌های Proxyهایی است که در تاریخ نوشتن این متن فعال است. معمولا طول عمر این Proxyها چندان طولانی نیست و معمولا پس از مدتی یا فیلتر می‌شوند یا از دسترس عموم خارج می‌شوند و شما باید یک Proxy جدید پیدا کنید. من سعی خواهم کرد که بعدها برخی از این Proxyها را معرفی کنم.
روزای دیگه بیشتر توضیح می دم.

  بر گرفته از وبلاک بسیار زیبای سکوت مرگ
sokote-marg.blogsky.com

سیاوش

نغمه پرداز بیدار روشنایی و مهر

 اگر 4 رکن اساسی آهنگ (Melody), شعر, (Lyric) تنظیم (Compose)  و صدای خواننده (Vocal) را در ساخت و اجرای یک ترانه به عنوان وجوه اصلی ترانه در نظر بگیریم , سیاوش قمیشی تنها هنرمندی ست که هر4 وجه ترانه اش با دیگر فعالان موسیقی پاپ (Popular) ایران متفاوت است.

            سیاوش قمیشی (متولد 1324-1945 در اهواز و بزرگ شده در تهران ) آهنگساز, شاعر, تنظیم کننده و خواننده ای ست که در بین عموم به عنوان خواننده و برای خواص به عنوان آهنگساز و خواننده اعتباری ویژه و متفاوت دارد. نخستین وجه و شاید مهم ترین وجه تفاوت آثار سیاوش قمیشی در ملودی هایش نهفته است. ملودی هایی بسیار متأثر از موسیقی کلاسیک (اصیل) ایران و در عین حال مبتنی بر آکورد های غیر معمول و کاملأ غیر ایرانی که  ترکیبی عجیب و درخشان را از موسیقی ایرانی و غربی در قالب ترانه های پاپ (Popular) به وجود آورده است و همچون مهری برجسته, برداشت ناب سیاوش قمیشی را از هنر ایرانی با اشرافی جامع بر انواع موسیقی غیر ایرانی به نمایش می گذارد. در بیشتر آهنگهای ساخته سیاوش رگه هایی روشن و قوی از موسیقی ایرانی را می توان یافت که گرچه روایت جز به جز موسیقی ردیفی ایران نیستند اما به خوبی حس ایرانی بودن را حتی در ذهن شنونده ی غیر حرفه ای متبادر می کنند و این هنر اوست که با گریز آگاهانه از تکرار سنتی و نخ نما, ملودی های ظریف ایرانی را همچون تارهای طلا بر پیکره ی ترانه اش می بافد. با کمی دقت در آلبوم های سیاوش میتوان بسیاری از برداشت های آزاد وی را از موسیقی کلاسیک ایران به وضوح مشاهده کرد. در واقع سیاوش قمیشی و هم نسلان موفقش آموزش موسیقی را از کودکی به طور خودآگاه یا ناخودآگاه با موسیقی ناب ایرانی شروع کردند. شنیدن روزمره ی اجراهای بسیار موثق و اصیل از بزرگان موسیقی ایران در سالهای 1320و1330 از رادیو تهران تجربه ای تکرار نشدنی برای هم نسلان سیاوش به عنوان کودکان آن روزگار و بزرگان آینده موسیقی نوین ایران بود که به مرور پس از آشنایی با حوزه های دیگر, موسیقی عملی را از طریق مراجع و منابع کاملأ جدا آموزش دیده وتجربه می کردند.

            سیاوش قمیشی خود سالهای 1970 را در انگلستان (مهد موسیقی راک) گذرانده و آموزش موسیقی دیده است. موسیقی گروههای بزرگ غربی و شرایط زمانی – مکانی فعالیت آنها را از نزدیک درک و لمس کرده و آثارشان را عملا مشق و اجرا نموده است. این آمیختگی عملی با موسیقی روز دنیا در کنار ذهنیت و ناخودآگاه انباشته از ملودی های موسیقی ایران, زمانی که منشا خلق هنری قرار گرفتند ترکیبی نو و بدیع از ملودی و هارمونی را پدید آوردند که پیشتر همانندی نداشت. از این روست که موسیقی سیاوش قمیشی را یکی از بهترین نمونه های هنر هم نسلانش می دانیم. او با برداشت ویژه اش از انواع موسیقی و با توجه کامل به موزیک روز دنیا به ویژه در حیطه ی پروگرسیو تنظیم, صداسازی و میکس به مرز نوآوری و خلاقیتی کامل رسیده و در بیان خود قوام ودوام یافته است. همکاری با تنظیم کنندگانی آگاه و خوش ذوق (که بعضا با وجودی که ایرانی نیستند, توانسته اند با موسیقی ایرانی ارتباط برقرار کنند) و نکته سنجی شخص سیاوش در استفاده ی آگاهانه و هوشمند از صداسازی های الکترونیک و ساوند افکت های عجیب و بجا در تنظیم قطعاتش, به موسیقی او تنوعی خاص و رنگارنگی منحصر به فردی بخشیده است که موزیکالیته ی ترانه های او را به گونه ای بهتر و جذاب تر نمایان میکند. از لحاظ شعری, ترانه هایی که سیاوش برای کار انتخاب میکند چند ویژگی اساسی دارند که مهم ترین آنها سادگی و روانی کلام و دوری از پیچیدگی های معماگونه ی شعری است.

            سیاوش از دیرباز علاقه ای به استفاده از کلام روشنفکر مأبانه و غیر مردمی نداشته است و با انتخابی آگاه, به دام ابتذال ناشی از ساده پسندی و بی هویتی هم نیفتاده است. فضای ترانه های او فضایی روشن و امیدبخش است, به دور از سایه های خاکستری و سیاه رایج در ترانه ی نوین ایران.

اعتراض موجود در ترانه های انتخابی او هم نوع با موسیقی ای, اعتراضی سیاه و خمود نیستو از تلخی و شیرینی توأم برخوردار است. جالب این که متقابلأ در کارنامه ی هنری سیاوش به هیچ رو با ترانه های بی معنی و سبک سرانه هم مواجه نمی شویم. شادترین ترانه های او, نه در کلام و نه در موسیقی به مرز انحطاط و ابتذال نزدیک نمی شوند و شعر و موسیقی ترانه های شاد او هم ا ز حدود تشخص, حجب و آبرومندی مأخوذ به حیا بیرون نمی روند. مضامین ترانه های سیاوش عموما مضامین و موضوعات عاطفی در حوزه زندگی فردی و اجتماعی اند و"عشق, زندگی و حرکت" در این میان نقش محوری و کلیدی دارند و داستان هر ترانه هم غالبأ با پایانی روشن و امید بخش همراه است. سیاوش در شناخت و کشف ملودی پنهان در شعر استعدادی خداداد دارد و با قوه ی درک ریتم بسیار خوب, ضرب آهنگ مناسب شعر و ملودی را برای کارش می یابد. به همین دلیل, در آلبوم هایش همه نوع ترانه با ریتم های گوناگون شنیده می شود, تنوعی که شنونده را دچار ملال ناشی از یکنواختی آلبوم نمی کند. او در اجرای ترانه هایش صاحب سبکی مشخص است. آشنایی عمیق با ملودی و تنظیم ترانه ای که آهنگ آنرا بر مبنای توان حنجره و نقاط ضعف و قوت صدای خود ساخته و ویژی های خاص صدایش اعم از تونالیته و موزیکالیته ی صدا, نتیجه ی خوانندگی اش را بسیار درخشان و پر ثمر کرده است. صدای زخمی و خش دار, آمیخته با تحریرها و غلت ظریف آواز ایرانی جملات آهنگین را با صمیمیت و احساسی ژرف و بی غش می خواند که گویی شعر و آهنگ تنیده بر هم, از جان خواننده بر می آیند و بر دل شنونده می نشینند. به جرأت میتوان گفت هیچ آهنگسازی در موسیقی ترانه ی نوین ایران, در طی سی سال گذشته همانند سیاوش قمیشی حرکتی رو به جلو و کمال طلب با حفظ و افزایش روز افزون تعداد مخاطبان نداشته است. ترانه های سیاوش قمیشی (ترانه به معنای جمع آهنگ و شعر و صدا) مخاطب عام دارد و این عمومیت به ویژه در بین جوانان دیده می شود. شاید او تنها آهنگساز/خواننده ای ست که هر چه بیشتر کار میکند مخاطبان و علاقه مندان جوان تری پیدا می کند و به زبان موسیقی به جوانان, زندگی, عشق و نشاط می بخشد, همچون دوستی همسن در خلوتشان میخواند و مانند پدری مهربان سنگ صبور درد های جوانی شان می شود. همه ما – نسل بعد از انقلاب – در داخل و خارج کشور با صدای سیاوش قمیشی زندگی کرده ایم , عاشق شده ایم, گریسته ایم, خندیده ایم و نفس کشیده ایم. با او بوده ایم و او با ما بوده است.

            موسیقی و صدای سیاوش همچون زندگی اش ساده, روان و بی پیرایه است و به سادگی در ضمیر پاک جوانان می نشیند و شاید از این روست که جوانان بسیار دوستش می دارند چرا که جوانی مظهر سادگی و یکرنگی ست. سیاوش قمیشی مانند سرزمین زادگاهش انسانی آفتابی است, آفتاب وجودش بی غروب باد.

 

 

این هم یکی از برندگان جایزه
اسکار

کل یوم عاشورا

امام حسین

یا حسین

ملکه

این هم ملکه ۲۰۰۳  کشور ایرلند

آبادان

آبادان

با سلام به آبادانی های عزیز که مرا با ایمیل های خود مورد لطف خودشان قرار داده اند این عکس تقدیم به شماها

دخترها و پسر ها این وبلاگ مال شما ها است پیغام بدین.


عشق

نامه جوان عاشق عرب به دختر مورد علاقه ایرانی خود (گرفته شده از وبلاگ زیر شلواری)

یا ایــــها المــعشوق , بعد از السلام و الاحوال پرســی انـا
امیـدوارم که مزاجک عین الصحت و السلامت بوده باشد .
و اگر انـــت از احـوال انا خواســته باشـی لاملال لنا سوای
فراقــک , کـــه ان هم انشــــــا الله تعالی فی همـــین ایام
دیدارنا و مرادنا حاصلوننـا . باری یا ایها العزیز انا فــی آتش
العـشق کمثـل الماهیتابه میـــسوزم! و جلز و ولزنا درآمده.
فی کـــل شبها که انا ســرم را علی المتــــــــکا میگذارم ,
اشــــــــــــــــــکنا کمثل الرودخـــــانه جاریه" علی البـــستر
و آه سوزاننی بســـــــــــــــوی آسـمان صعودن !
الهی انا قربـــــــــان انت بروم . انا قسم میخورم بجاننی و
بجانک که فی کـــل شبها ابدا" خواب فـــــــــــی چشماننا
لا داخـــــلون و اغـــلب الی صبح بیــــدارون و گریـــــه زارون
فی هجرک .
انا قربان چــــشم و ابرویت بروم و جـــــــــان ناقابل الحقــیر
فدای بدن ابیضت بشود !
بـخدا رنگم من هجرانک کمـــــثل الزردچوبه اصفر شــــــده
و قلبنــــــا کمثل الآلبالـــو احمر گردیده .
" آه ... آه یاویلنا کــه هــــــــــــر نصفه شب بیادکم یوقوقو !
یعنـــی وق وق !
میـکنم و هرچه نامه جات العاشقانه بسوی انت ارسالون
هیچ لاجـــوابون گویا انا را آدم لا حسابون !!! "
به جان انت که از جان الحقیر عزیزتر است قلبنا فی فراقک
مـــجروح و لباب قلبنا بروی انت مفتوح !
انا نمیدانم که چرا از من فرارون ! در صورتی کـــــــه انا من
العشـقک بیقرارون گویا لارحم فی قلبک !!!
انــــــــــــــا هستم واحد(اون) جوان(اون) الباسواد و صاحب
المعلومات الکثیره . بــا تــــــــــمام این احوال حاضرم حلقه
العبودیت و الچاکری ترا فی الگوشم آویزاننا!
رحـــــم .... ارحم ! یعنی رحم کن نگذار من(men) جفائک
خودم را با اربـــع نـخود تریاک یقتلون !!!
انا دیـــــگر طاقت الفراغ ندارم و به وصالک مشتـاقون ولـی
خداوند به قدر مثقال ذره وفا فی وجودک لا آفریده !!!
انــــــــــــــا تا ثلاث ماه دیگر مرتبا" فی هر هفته واحد نامة
العاشقانة بـرای انـت مینویسم ! تا بحال زارنا متــــفکرون
و چنانچه باز هم بر درد دلـم لا یرسون آنــقدر اشکنا مـــن
الچشمنا سرازیرون تا جـــــــــــان آفرین تسلیمون !!!