فواد و الهام

همسر عزیزم الهام

فواد و الهام

همسر عزیزم الهام

سلام به دوست عزیزم هستی که به عشق زمینی دچار است

این شعر را به پاس مهربانیهایت نوشته ام

تنهایی

یه چشم همیشه باید توش اشک باشه وگرنه میسوزه

یه دل  همیشه  باید  توش  غم  باشه  وگرنه  میشکنه

یه لب همیشه باید روش خنده باشه وگرنه زود پیر میشه

یه کبوتر همیشه باید عشق پرواز داشته باشه وگرنه اسیر میشه

یه صورت همیشه باید شاد باشه وگرنه به دل هیچ کس نمی چسبه

یه دیوار همیشه باید به یه تیر تکیه کنه وگرنه میریزه

یه قلب پاک همیشه باید به یه نفر ایمان داشته باشه وگرنه فاسد میشه..

یه جاده همیشه باید انتها داشته باشه وگرنه مثل یه کلاف سر در گم میشه

یه قناری باید به خوش آوازیش ایمان داشته باشه وگرنه ساکت میشه..

 

من به دنبال دوست میگردم...

 

من به دنبال دوست میگردم             پی هر که نکوست میگردم

در پی آشنای دیرینه                       که نشانی از اوست میگردم

پی آنکه سالهای سال است                با رخش روبروست میگردم

               آنکه جای ذره ای از  دنیا                      در پی آبروست میگردم

پی آنکه در پی یاری                          کار او جستجوست میگردم

گفت تنها  که دوست میداند              من به دنبال دوست میگردم

                                 هستی ما بهر او کل هستی می گردد

 

 

چند روز پیش که به اداره آموزش و پرورش شهرستان خودمان سر زدم سراغ دبیر را گرفتم که در دوران دبیرستان نمونه آن معلم را هرگز ندیده بودم همیشه با هم بودیم و نصایح بسیار زیبایی می گفت سن او حدودا" 55 سال دارد موی سفید قدی بلند و هیکلی

ناظم دبیرستان و دفتردار هم بود . بعد به من گفتند که 2 ماه که در بیمارستان بستری است و قلبش را باید تعویض کنند و پول پرداخت آن را هم ندارد و قرار گذاشتیم با دوستانم که به عیادتش برویم و این شعر را برای دل پاکش می نویسم امید که این وسیله باشه بین من و خدا مهربون تا هرچه زودتر سلامتیش را بدست بیاره .......


با تشکراز دوست عزیزم که نام او علیزاده است


که اسم اولش علی و با علی است


بهر او که همچو پدری سالیان همره ماست


او که قلبش از ناراحتیها و بی ملامت ها


در بیمارستان همچو جنگل خزان است 


او که 55 خزان در بهر دل  آدماست


نور ما  از اوست و دود ما  بر اوست


قلب کوچکش از جنس تیترات و پلاستیک


قلبی که بهر دشمناست


در این ایام تو را تنها  می نگرم


پس چه شد یاران بی وفا


یاد دارم که بهر ما نصایح می کردی


از محبت ها و عشق وصفا حرف می زدی


درس ادب و اخلاق  می دادی بهر ما


آنچه را باید می کردی بهرما


پس آن قد رعنایت چه شد


پس آن شور و شوقت چه شد


پس آن لبخند زیبایت چه شد


از آوای دل انگیــز تـــو مستــم 

   به پیغام تو خواهم گفت پاسخ      

     فلک گر فرصتی دادی به دستم

 محتاج دعای شما عزیزان ...............

 

     

 

 

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
یاس خانم یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1383 ساعت 11:42 ب.ظ http://yasesefid.blogsky.com


0000000777770000000777770000000
0000077777777700077777777700000
0000777777777770777777777770000
0000777777777777777777777770000
0000777777777777777777777770000
0000077777777777777777777700000
0000007777777777777777777000000
0000000077777777777777700000000
0000000000777777777770000000000
0000000000000777770000000000000
0000000000000007000000000000000دوستدارت

آرش دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1383 ساعت 11:48 ب.ظ

سلام فواد خوبی
من فردا به شما زنگ می زنم کارت دارم می خوام یه شعر زیبا
برای من بگذاری توی وبلاگت شعر از خودمه برای عشقم .
شعرهای خوبی نوشته ای مبارکه .......

بای

ایمان سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1383 ساعت 08:38 ق.ظ http://7day.blogsky.com

سلام از اینکه به من سر زدید متشکرم
اما نظر میدونی عشق چه زمینی باشه چه فرا زمینی چیز زیبای است و باعث کمال عاشق میشه

***مهاجر دیار عشق*** چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1383 ساعت 11:07 ب.ظ http://mania20.persianblog.com

سلام فواد جون...خوبی؟؟ ممنونم از محبت....واقعا سرزمین زیباییه اینجا....به قول خودمون:دمت گرم....عزیز فقط اگه می شه فاصله بین هر خط نوشتتو با خط بعدی بیشتر کن....موفق و شاد باشی...بازم پیش ما بیا...قربانت:الهام.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد