فواد و الهام

همسر عزیزم الهام

فواد و الهام

همسر عزیزم الهام

عشق و دلتنگی

سلام دوستان عزیز خیلی وقته که نیومدم چیزی بنویسم
باید منو ببخشید خوب بعضی از دوستان می دونند در این دوران
که از شما دور بودم چه چیزهایی بر من گذشت ....

با نام خدا شروع می کنیم



دوستان شما به عشق اعتقاد دارید ؟

درست پنج ماه پیش بود که با او آشنا شدم

در اول رفاقتمان همه چیز را به من گفت اسم واقعی خود را شماره خانه و در واقع همه چیز را .

او به من گفت من اولین عشق او هستم

هر روز تکرار می کرد که دوستت دارم

میگفت حرف زدن با جنس مخالف باعث شرم من می شود

 میگفت پشت خطی های من فامیل و از اقوام هستند چون همیشه پشت خطی داشت

آنروز که او را سوار فلان ماشین دیدم قسم خورد  که برادرش است و حال میدانم که برادر او 4 ساله است

روزی که من میخواستم او را رها کنم او گریه کرد

و حال  که من او را با همه ی دروغهایش میپذیرم او به من میخندد
حال چه کسی میگوید عشق دروغ نیست....

مرسی از علی بحال بود





بی تو

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم ،

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم ،

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم ،

شدم آن عاشق دیوانه که بودم !

 

در نهانخانه ی جانم ، گل یاد ِ تو درخشید

باغ ِ صد خاطره خندید ،

عطر ِ صد خاطره پیچید ،

یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و  در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب ِآن جوی نشستیم .

 

تو ، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت .

من همه ، محو ِ تماشای نگاهت .

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام !

خوشه ی ماه فروریخته در آب

شاخه ها دست بر آورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

 

یادم آید : تو به من گفتی :

" از این عشق حذر کن !

لحظه ای چند بر این آب نظر کن ،

آب ، آیینه ی عشق گذران است ،

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است ،

باش فردا ، که دلت با دگران است !!

تا فراموش کنی ، چندی از این شهر سفر کن ! "

 

با تو گفتم : " حذر از عشق ؟!!

ندانم ،

سفر از پیش تو ؟

هرگز نتوانم ،

نتوانم !

 

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد،

چون کبوتر لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم ..."

باز گفتم که : " تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم ، نتوانم !"

 

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب ، ناله ی تلخی زد و بگریخت ...

اشک در چشم تو لرزید،

ماه بر عشق تو خندید !

 

یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم !

پای در دامن اندوه کشیدم .

نگسستم ، نرمیدم .

رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم ،

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم ،

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم ...

بی تو ، اما ، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم !!!!

 

( فریدون مشیری )





بنام تنهاترین عشق

زندگی چیست ؟ عشق چیست ؟ دوست داشتن چیست ؟ ......................................

زندگی ۲ روزه .......... روز اول آشنایی و همیشه روز دومش جداییه !

زندگی ۲ روزه ......... روز اول خنده رسیدن و روز دوم غم تلخ دوری !

زندگی ۲ روزه .......... روز اول خورشیده و روز دوم ابریه !

زندگی ۲ روزه .......... روز اول فریاده و روز دوم سکوت !

زندگی ۲ روزه .......... روز اول تولد و روز دوم مرگه !



ای کاش روز اول اونقدر واسه آدما طول میکشید تا روز دومی نرسه ..... ای کاش خدا میومد و روی روز دوم یه خط قرمز میکشید ....... ای کاش .......... اما همیشه روز اول میاد و مثله باد میگذره و روز دوم زندگی عاشقا مثله باد میاد و اصلا تموم نمیشه و درد رو توی دلای عاشقا میکاره و همینجوری کنار در خونه دل کوچیک آدمای عاشق میشینه و تنهاشون نمیذاره ........ روز اول میای میونه گلستون عشق و مثله پروانه ها با نسیم عشق این طرف و اون طرف میری اما تا میای بشینی رو گونه های خوشگل پری آرزوها و قصه هات باد سخت دوری میزنه و پرتت میکنه یه گوشه این دنیا و با همه غمها تنهات میذاره .........

چه زود میگذره این دنیای بی وفا ......... چه زود ..... هر چی بیشتر دلتو بهش خوش میکنی بیشتر بهت نارو میزنه ........... تا میای از میونه تمومه این همه زشتیهای دنیا یه گل خوشگل عشق بچینی و بذار تو گلدون قلبت باغبون تقدیر میاد و به بهونه هرس گلبرگهای عشقت رو میچینه .......................





ای که بی تو خودمو تک و تنها میبینم / هر جا که پا میذارم تو رو اونجا میبینم / یادمه چشمای تو پر درد و غصه بود / قصه غربت تو قد صد تا قصه بود / یاد تو هر جا که هستم با منه / داره عمر منو آتیش میزنه / تو برام خورشید بودی توی این دنیا سرد / گونه های خیسمو دستای تو پاک میکرد / حالا اون دستا کجاست اون دو دستای خوب / چرا بی صدا شده لب قصه های خوب / من که باور ندارم اون همه خاطره مرد / عاشق آسمونا پشت یک پنجره مرد / آسمون سنگی شده خدا انگار خوابیده / انگار از اون بالاها گریه هامو ندیده / یاد تو هر جا که هستم با منه / داره عمر منو آتیش میزنه





ماریت جان تولدت مبارک







نگاهی میکنی ما رو مگه عاشق ندیدی تو            یا شاید دیدی و رسواترین عاشق ندیدی تو  

 یا ما مجنونیم و خونه خرابی عالمی داره             یا عشقت مونده و دست از سر ما بر نمیداره

خداییش فرقی هم انگار نداره یا اگه داره               دل رسوای ما بند کرده و بازم گرفتاره




گوگوش چه زیبا می گه :

تو از شهر غریبه بی نشونی اومدی   تو با اسب سفید مهربونی اومدی

تو از دشتهای دور و پر غبار     برای هم صدایی هم زبونی اومدی

تو از راه میرسی پر از گرد و غبار   تمومه انتظار میاد همرات باهات

چه خوبه دیدنت چه خوبه خوندنت    چه خوبه پاک کنم غبارو از تنت

غریبه آشنا دوست دارم بیا       منو همرات ببر به شهر قصه ها

بگیر دست منو تو اون دستهات

چه خوبه سقفمون یکی باشه با هم    بمونم منتظر تا برگردی پیشم

تو زندون هم با تو من آزادم

تو از شهر غریبه بی نشونی اومدی   تو با اسب سفید مهربونی اومدی

تو از دشتهای دور و پر غبار    برای هم صدایی هم زبونی اومدی

تو از راه میرسی پر از گرد و غبار   تمومه انتظار میاد همرات باهات

چه خوبه دیدنت چه خوبه خوندنت   چه خوبه پاک کنم غبارو از تنت

غریبه آشنا دوست دارم بیا    میشینم میشمرم روزها و لحظه ها

تا برگردی بیای بازم اینجا

چه خوبه سقفمون یکی باشه با هم    بمونم منتظر تا برگردی پیشم

تو زندون هم با تو من آزادم




خداحافظی

لحظه خداحافظی به سینه ام فشردمت      اشک چشمام جاری شد دست خدا سپردمت

دل من راضی نبود به این جدایی نازنین       عزیزم منو ببخش اگه یه وقت آزردمت

گفتی به من غصه نخور میرم و برمیگردم     همسفر پرستوها میشم و برمیگردم

گفتی تو هم مثله خودم غمگینی از جدایی      گفتی تا چشم هم بزنی میرم و برمیگردم

عزیزم رفته سفر کی برمیگردی      چشمونم مونده به در کی برمیگردی

رفتی و رفت از چشام نوره دو دیده       دیده عالم بیخیر کی برمیگردی

غمگین تر از همیشه به انتظار نشستم      پنجره امیدمو هنوز به روم نبستم

پرنده های عاشق به خونشون رسیدن       اما چرا عزیز دل هرگز تو رو ندیدم




خدایا فقط آخرین خواهشم ازت اینه که اگه دفتر عمرمو بستی از طرفه من یه شاخه گل رز ارکیده بذاری تو باغچه دل ؟؟؟؟  تا بدونه خیلی خیلی دوسش داشتم ........




خیلی سخته

 

خیلی سخته  چیزی  رو  که تا دیشب بود یادگاری

 صبح  بلند  شی  و ببینی  که دیگه  دوسش  نداری

  خیلی  سخته  که نباشه  هیچ جایی  برای  آشتی

  بی وفا شه اون کسی  که جونتو  واسش  گذاشتی

  خیلی  سخته  تو  زمستون  غم  بشینه  روی  برفا

 می سوزونه  گاهی  قلب  و زهر  تلخ  بعضی  حرفا

  خیلی  سخته اون  کسی  که اومد و کردت  دیوونه

 هوساش  وقتی  تموم شد بگه پیشت نمی مونه

  خیلی  سخته  اگر عمر جادوی  شعرت تموم  شه

  نکنه چیزی  که ریختی  پای  عشق اون حروم شه

خیلی  سخته اون که می گفت واسه  چشات می میره

 بره و دیگه سراغی  از تو ونگات نگیره

  خیلی  سخته  تا یه روزی  حرفهای  اون باورت شه

 نکنه  یه روز  ندامت  راه تلخ  آخرت شه

  خیلی  سخته   که عزیزی یه شب  عازم سفر شه

  تازه فردای  همون روز  دوست عاشقش  خبر شه

 خیلی  سخته بی بهونه  میوه های  کال رو چیدن

 بخدا  کم غصه ای  نیست  چن روزی  تو رو ندیدن

 خیلی  سخته  که دلی  رو با نگات  دزدیده باشی

 وسط  راه اما از عشق  یه کمی  ترسیده باشی

  خیلی  سخته  که بدونه واسه چیزی  نگرانی

  از خودت  می پرسی  یعنی  می شه اون بره زمانی؟

خیلی  سخته  توی  پاییز  با غریبی  آشنا شی

  اما وقتی  که بهار شد  یه جوری  ازش  جدا شی

  خیلی  سخته  یه  غریبه  به دلت  یه وقت بشینه

  بعد به اون بگی  که چشمات   نمی خواد  اون رو ببینه

خیلی سخته که ببینیش  توی  یک  فصل طلایی

 کاش  مجازات بدی  داشت  توی  قانون  بی وفایی

خیلی  سخته  که ببینی  کسی  عاشقیش  دروغه

چقدر از گریه  اون شب چشم  تو سرش  شلوغه

  خیلی  سخته  و قشنگه آشنایی  زیر بارون

  اگه چتر نداشته  باشی  توی  دستا هردوتاشون

 خیلی  سخته  تا همیشه پای وعده ها نشستن

 چقدر  قشنگه  اما واسهی  کسی  شکستن

 خیلی سخته  واسه ی  اون  بشکنه  یه روز  غرورت

  اون  نخواد  ولی  بمونه  همیشه سنگ صبورت

 خیلی  سخته  بودن تو واسه ی  اون بشه عادت

  دیگه  بوسیدن دستات  واسه  اون نشه عبادت

 خیلی سخته  چشمای  تو واسه ی اون کسی  خیسه

 که پیام  داده یه  عمر  واسه  تو  نمی نویسه

 خیلی  سخته که دل تو  نکنه  قصد  تلافی

 تا که بین دو پرستو  نباشه هیچ اختلافی

خیلی  سخته  اونکه دیروز  تو واسش  یه رویا بودی

از یادش  رفته  که واسش  تو تموم دنیا بودی

  خیلی  سخته بری  یک شب  واسه چیدن ستاره

  ولی  تا رسیدی  اونجا ببینی روز  شد دوباره

 خیلی  سخته  که من  و تو همیشه با هم  بمونیم

  انقدر عاشق  که ندونن  دیوونه  کدوممونیم

                         مریم حیدرزاده

به نظرت کدوم یکی از همه سخت تره؟؟؟






دیگه نمیدونم چه جوری دستم روی دکمه های کیبورد فشار بدم و بنویسم ؛ خیلی دلم گرفته ....... خیلی دلم واست تنگ شده ........ فقط بارونه اشک چشامه که میان و از لابلای سیاهی به گودی نشسته چشام سر میخورن و میرن پایین ....... دلم واسه صدات .... نگاهت ...... لبخندت ........ یه دنیا تنگ شده ..... آخه خدای من چرا با من اینکارو میکنی ....... مگه نمیبینی که دلم نازکه و طاقتشو ندارم ...... مگه نمیبینی دارم ذره ذره میسوزم ....... مگه نمیگی که مهربونترینی ......  عزیزم ای کاش کنارت بودم ...... ای کاش می اومدم و سفره غصه هاتو که گذاشتی تو اون دل نازت رو برمیداشتم و تو کنج دل خودم میذاشتم ...... ای کاش میذاشتی فقط یه باره دیگه اون صداتو بشنوم ....... به خدا خیلی واسم سخته ...... دیگه از بس گریه کردمو داد زدم دارم میمیرم ...... نگام شده یه دنیا ناامیدی ........ هر چی به خودم امید میدم نمیتونم ........ ای کاش کمی دلم محکمتر بود ..... ای کاش اینقدر اشکهام نمیباریدند .......من بدون تو نمیتونم ....... نذار میتونی بهم بگی که بدونه تو برم اما اینو بدون وقتی برم زود میمیرم ....... من تو رو میخوام ...... با اینکه میدونم من لیاقته فرشته ها رو ندارم ولی عشق این چیزها رو نمیفهممه ....... دلم داره از غصه میترکه ....... دیگه طاقتشو ندارم ....... من توی زندگیم خیلی سختی دیدم ولی این مدتی  که منو گذاشتی و رفتی  واسم  از تمومه اون  ۲۸سال سختر بوده ........ برگرد ...... نذار تو نبودنت چشام واسه همیشه روی هم گذاشته بشن ............ نذار قبل از دیدنت آخرین ضربان قلبم بزنه و تموم بشه ...... برگرد ........



منو تهدید میکنی که یه روز از پیشم میری      تا میام حرف بزنم اخماتو تو هم میکنی






دلم تنگه


ای کاش می دونستم که دروغن همه حرفاش
ای کاش می دونستم دل فریبن دو تا چشماش
کاشکی که دیروز پا به دامش نمی ذاشتم
بذر عاشقی رو توی قلبم نمی کاشتم
دلم تنگه، دلم تنگه خدایا
دل یار من از سنگه خدایا
منو دیوونه کرده، راهی میخونه کرده
چرا یارم دلش با ما سر جنگ خدایا
منو دیوونه کرده، راهی میخونه کرده
چرا یارم دلش با ما سر جنگ خدایا
فریاد، ز تو فریاد که نبرده دلم عشق تو رو از یاد
رفتی و هنوزم دل دیوونه ی من باز تو رو می خواد
بس کن دیگه ای دل، شیون نکن ای دل
از عاشقی سیرم، باز اسیرم نکن ای دل
بس کن دیگه ای دل، شیون نکن ای دل
از عاشقی سیرم، باز اسیرم نکن ای دل
دلم تنگه، دلم تنگه خدایا
دل یار من از سنگه خدایا
منو دیوونه کرده، راهی میخونه کرده
چرا یارم دلش با ما سر جنگ خدایا
منو دیوونه کرده راهی میخونه کرده
چرا یارم دلش با ما سر جنگ خدایا




بد نیست اگر کمی به هم فکر کنیم
در بحبوحه خنده به غم فکر کنیم
بد نیست اگرخانه ما سیمانی است
به خشت و گل و نفوذ نم فکر کنیم
هر وقت زیادمان دلی میشکند
بد نیست که یک لحظه به کم فکر کنیم
من عاشق و تو هر که در این عصر غریب
بد نیست اگر کمی به هم فکر کنیم



نو عروس

ای آسمان بخند!... عزیزم به حجله رفت!
پروانه جان برقص ! که ایام پیله رفت!

بانوی صد ترانه و آواز ، صد بهار
با مرد بخت یار جوان از قبیله رفت!

زیبا! به گرد شعله عشقت بخوان ! برقص!
اینجا اگرچه عاطفه ای رو به قبله رفت!

هر چند پای نام تو امضای من نبود...
بیچاره عشق کوچک ما بی قباله ، رفت!-

-عشقی که (ناگهان) به زمینم هبوط کرد
آهسته از حریم دلم (پله پله) رفت!-

-هر چند فصل خوب غزلهای من گذشت
خط خط نوشته های دلم شد مچاله رفت...-

در سطل آشغال و به نفرین دچار شد!
اینگونه سیب تازه من چون تفاله رفت!-

-اما چه باک! پیرهنت چون سپید شد
خاکستری ترین غم این چند ساله رفت!
...
ای نوعروس! رقص تو شاد است بی گمان
من هم غمت به اشک نمودم حواله!... رفت!

غزل زندگی تان شادمانه باد .




تو چه دیدی که بریدی ...تو زهم پاشیدی...

تو چه بیهوده زمن رنجیدی...

به چه جرمی...چه گناهی...تو منو سوزوندی..

غم عالم به دلم کوبوندی....

 




تقدیم به ماریت دوست عزیز
 
باز دوباره چشمای تو
داد می زنن: بی دست وپا!
بسه دیگه ! د ...حرف بزن!
بجنب دیگه! یالا بابا!
می خوام بگم دوست دارم
اما دیگه پا نمی ده!
می خوام بگم دیوونتم
اما زبون را نمی ده!
جمله ها توی ذهن من
این پا و اون پا می کنن
چشام دوست دارم رو هی
می گن و حاشا می کنن!
چشمای تو منتظرن
داد می زنن:بگو بگو!
آتیشی می شی دوباره
لپات می شن عین لبو!
می پوسه تو دستای من
دوباره یک شاخه رز
انگاری که این دل من
باز دوباره آورده بز!!
آدمای اجق وجق!
عاشقیای تق و لق !
بدون قصه و غزل
افاده ها طبق طبق !
قصه دلبستگیا
قصه خون و خاطره
پشت دو تا جمله عشق
یه دیو غم منتظره!
آدمای نظر به چپ
آدمای نظر به راست
آدمای بادبادکی
هر چی رئیس دلش می خواست!
اینجوری عشق و می کشین
آدمای سر به هوا !
زمستونو صدا زدین
دلاتونم یه لا قبا!!
....
آدمای اجق وجق!
عاشقیای تق و لق !
بدون قصه و غزل
افاده ها طبق طبق !




از کلیه دوستان می خواهم اگر نظری دارند و یا دوست دارن با من
درد دل کنند می تونند کامنت بگذارند

با آرزویی که تمام جوانان عاشق به مراد دلشون برسند
با همه شما حداحافظی می کنم

نظرات 2 + ارسال نظر
یک دوست یکشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:39 ق.ظ

سلام
بابا خیلی قشنگ بود دمت گرم باز می یام سر می زنم موفق باشی

بای

بی آشیانه دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 05:26 ق.ظ http://eshghyahavas.blogsky.com

سلام:
قصد نصیحت ندارم دوست عزیز٬ اما تمام وجود خداوند از عشقه٬ عشق رو انکار کردن یعنی خدا رو انکار کردن٬ آیا شما خدا رو انکار می کنید؟ شاید بله رو به زبون هم بیارید٬ اما در اعماق قلبتون خدا رو باور دارید و این احساس از همون عشقی جاری شده که خدا از خودش در شما آفریده٬ در واقع با انکار عشق خودتون رو انکا کردید٬ پس هیچوقت به عشق و خوبی هاش شک نکنید٬ چند خط اول مطلب شما رو که خوندم اثری از عشق ندیدم (با دیدگاهی که من از عشق دارم)٬ اگر کسی به کسی بگه دوستت دارم٬ دلیل نمی شه که از عشق حرف زده باشه٬ اگر دروغ گفته باشه هم که دیگه بدتر٬ معانی و مسائل رو با همدیگه اشتباه نگیرید٬ عاشق بودن دلیل بر دوست داشتن نیست و بر عکس٬ و البته دلیلی هم نداره که صرفا با هم یکجا نباشند٬ می توان هم دوست داشت و هم عاشق بود! اونطور که من متوجه شدم طرف شما٬ صداقت شما رو به حساب سادگی شما گذاشته و قصدش فقط سوء استفاده بوده٬ پس بهش فکر نکنید دوست عزیز!
زیاده گویی های من رو ببخشید.
همواره شاد باشید و عاشق...

بی آشیانه
http://eshghyahavas.blogsky.com
eshghyahavas@yahoo.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد